رمان “کوازار 1” با عنوان فرعی “فرشتگان و شیاطین”، نخستین رمان از این مجموعه است که به قلم “پونه سعیدی” به رشتهی تحریر درآمده است. این رمان سیصد و بیست و چهار صفحهای که با همکاری انتشارات موج به عرصهی چاپ رسیده، با توصیف صحنهای مخوف در پشت جلد رمان، به خوانندگان نوید یک داستان هیجانانگیز و خیرهکننده را میدهد.
راوی اول شخص داستان “کوازار 1” در منطقهای نه چندان امن، سوار ماشین خود شده و در آن را قفل میکند. در ساعاتی که این منطقه بیش از همیشه خلوت و ناامن است، او در اوج خطر ماشین را به حرکت در میآورد و راه میافتد. تنها دلخوشی او این است که در این ساعت، که از اوج شلوغی و ترافیک عبور کرده است، زودتر به خانه برسد. او به خاطر میآورد که طی دو سال اخیر هرگز قبل از ساعت هفت عصر خانه نبوده و حالا که بعد از این دو سال سخت و پرتلاش، کدنویسیها به ثمر نشسته، دارد جواب تلاشش را میگیرد. او یک شبکه برای ردیابی نوسان انرژی طراحی کرده بود که میتوانست هرجای شهر این نوسانات را شناسایی کند و این یک کار خارقالعاده بود. حالا در آستانهی فردا بود؛ فردایی سرنوشتساز که با رئیسش ملاقات داشت و باید نتایج کارش را به او گزارش میداد. بالاخره به این که ماهیت انرژیهای مشکوک چند وقت اخیر را شناسایی کنند، نزدیک شده بودند؛ اما نزدیک به ساختمانی که چندبار هم از آن نوسان انرژی مشاهده شده بود، اتفاقی غیرمتتظره رخ میدهد. اتفاقی که روند داستان “کوازار 1” با عنوان فرعی “فرشتگان و شیاطین”، به آن بستگی دارد.
راوی اول شخص داستان “کوازار 1” در منطقهای نه چندان امن، سوار ماشین خود شده و در آن را قفل میکند. در ساعاتی که این منطقه بیش از همیشه خلوت و ناامن است، او در اوج خطر ماشین را به حرکت در میآورد و راه میافتد. تنها دلخوشی او این است که در این ساعت، که از اوج شلوغی و ترافیک عبور کرده است، زودتر به خانه برسد. او به خاطر میآورد که طی دو سال اخیر هرگز قبل از ساعت هفت عصر خانه نبوده و حالا که بعد از این دو سال سخت و پرتلاش، کدنویسیها به ثمر نشسته، دارد جواب تلاشش را میگیرد. او یک شبکه برای ردیابی نوسان انرژی طراحی کرده بود که میتوانست هرجای شهر این نوسانات را شناسایی کند و این یک کار خارقالعاده بود. حالا در آستانهی فردا بود؛ فردایی سرنوشتساز که با رئیسش ملاقات داشت و باید نتایج کارش را به او گزارش میداد. بالاخره به این که ماهیت انرژیهای مشکوک چند وقت اخیر را شناسایی کنند، نزدیک شده بودند؛ اما نزدیک به ساختمانی که چندبار هم از آن نوسان انرژی مشاهده شده بود، اتفاقی غیرمتتظره رخ میدهد. اتفاقی که روند داستان “کوازار 1” با عنوان فرعی “فرشتگان و شیاطین”، به آن بستگی دارد.
تحریرهایی موجز از کتاب کوازار 1
سوار ماشینم شدم و درها رو قفل کردم. این منطقه خیلی امن نبود و این ساعت حسابی خلوت و خطرناک می شد. راه افتادم؛ حداقل از اوج ترافیک گذشته بود و زودتر به خونه می رسیدم.
در دو سال گذشته هیچ وقت زودتر از ساعت 7 عصر خونه نبودم و باورم نمی شد حالا بعد از دو سال کدنویسی و تلاش شبانه روزیم، داشت جواب می داد. یه شبکۀ کامل درست کرده بودم که نوسان انرژی هرجای شهر رو می تونست ردیابی کنه. از نظر خودم شاهکار بود؛ اما فردا باید کارهای دو ماه گذشته ام رو به رییسم گزارش می دادم. فردا روز مهمی بود و من دستم پر بود. این انرژی های مشکوک، بالاخره داشت شناسایی می شد!
پشت اولین چراغ قرمز ایستادم.
به ساختمون روبه رو نگاه کردم، اون جا قبلا چند بار نوسان انرژی داشتیم.
درست بالای اون قسمت ساختمون…
هنوز نگاهم به نقطۀ مورد نظر نرسیده بود که خشک شدم…
چیزی شبیه به یه خفاش غول پیکر از اون نقطه پرید…
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.