کتاب قلعه سفید
The White Castle
نویسنده کتاب
اورهان پاموک
ناشر کتاب
انتشارات ققنوس
مترجم کتاب
ارسلان فصیحی
ویژگی های کتاب قلعه سفید
کد کتاب:
386
شابک:
978-964-311-165-6
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
232
سال انتشار شمسی:
1403
سال انتشار میلادی:
1985
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
6
190,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب قلعه سفید
معرفی کتاب قلعه سفید
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب قلعه سفید
در قرن هفدهم، پژوهشگری جوان و ایتالیایی که از ونیز به مقصد ناپل در حرکت است، اسیر شده و به قسطنطنیه منتقل می شود. او در آن جا به خدمت دانشمندی موسوم به هوجا-به معنی استاد-گرفته می شود. این فرد، دقیقا همزاد اوست. طی چندین سال، او به هوجا علوم و فناوری های غربی-از پزشکی گرفته تا آتش بازی-را آموزش می دهد اما استاد اطلاعات بیشتری از او می خواهد: چرایی همزاد بودن این دو نفر و این که آیا آن ها می توانند در صورت دانستن خصوصی ترین رازهای هم، هویت شان را با هم عوض کنند یا خیر. کتاب قلعه ی سفید در دنیایی آکنده از علوم خفیه و خشونت های دهشتناک پی گرفته می شود و اثری خیال پرور و چندلایه است.
درباره نویسنده کتاب اورهان پاموک
ویژگی های کتاب قلعه سفید
- اورهان پاموک برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 2006

گفت و شنودهایی درباره کتاب قلعه سفید
سرشار از تناقض هایی که با مهارت تمام شکل گرفته اند.
رمانی موجز، با ظرافت و تفکربرانگیز.
این اثر، تأیید دوباره ای است بر ضروریات سرشت بشر.
خلاصه هایی از کتاب قلعه سفید
موقع ورق زدن کتاب گرانبهایی که از فلورانس خریده بودم، اشک در چشم هایم جمع شد. از بیرون صدای داد و فریاد و صدای گام های شتابان می آمد. می دانستم که خیلی زود از کتابی که در دست دارم دور خواهم شد. اما می خواستم به جای فکر کردن به این موضوع، به نوشته های کتاب بیندیشم. گویی تمامی گذشته ام [ گذشته ای که نمی خواستم از دست بدهم ] در میان افکار، جمله ها و معادلات کتاب پنهان شده بود. جملاتی را که تصادفی به چشمم می خورد، مثل دعا، نجواکنان می خواندم؛ می خواستم تمام کتاب را در حافظه ام حک کنم تا وقتی آن ها می آیند، نه آن ها و نه سختی هایی را که بر من تحمیل کرده اند، بلکه رنگ های گذشته ام را [ مانند یادآوری کلمات کتاب عزیزی که ازبر شده است ] به یاد آورم.
مرا زود گرفتند و بردند، مجبورم کردند زانو بزنم. پیش از آن که سرم را روی کنده بگذارم، یکی را دیدم که انگار از میان درخت ها پرواز می کرد و می گذشت. حیرت کردم: من بودم، ریشم بلند شده بود و آن جا، بی آن که پاهایم به زمین بخورد، بی صدا راه می رفتم. خواستم تصویرم را که از میان درخت ها می گذشت، صدا بزنم؛ صدایم درنیامد، سرم روی کنده درخت بود. آن موقع، با این فکر که چیزی که نزدیک می شود فرقی با خواب ندارد، خودم را رها کردم، منتظر بودم، پس گردن و پشتم مورمور می شد. نمی خواستم فکر کنم، اما هم می لرزیدم و هم فکر می کردم. بعد بلندم کردند و غرولندکنان گفتند: پاشا خیلی عصبانی خواهد شد! آن جا، وقتی دست هایم را باز می کردند، به من طعنه زدند: دشمن خدا و پیغمبر!
خیلی ها می دانند زندگی مقدر وجود ندارد و هر سرگذشتی در اصل، زنجیره ای از تصادف ها است. اما کسانی هم که این واقعیت را می دانند، در مقطعی از زندگی شان، وقتی برمی گردند و به گذشته می نگرند، به این نتیجه می رسند که هر کدام از تصادف های زندگی شان، یک ضرورت بوده است.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.