نقد و بررسی کتاب خدا،مرگ و زمان
کتاب «خدا، مرگ و زمان» نوشتهی امانوئل لویناس، یکی از مهمترین آثار فلسفی قرن بیستم است که به مفاهیم اساسی و بنیادین فلسفهی اخلاق، دین و هستیشناسی میپردازد. در این اثر، لویناس به طور ویژه به رابطه انسان با خدا، مرگ و زمان و نحوهی تجربهی انسان از این مقولهها، توجه میکند. او در این کتاب به پرسشهای بنیادین فلسفی از جمله معنای زندگی، محدودیتهای انسان در برابر مرگ و جایگاه خدا در تفکر انسان پرداخته است. لویناس برخلاف بسیاری از فیلسوفان غربی که به دنبال اثبات یا رد وجود خدا بودند، بهجای آنکه خدا را بهعنوان یک موضوع فلسفی برای استدلال و استنتاج قرار دهد، بر تجربه انسان از خدا تأکید میکند. در نظر لویناس، خدا بیشتر از آنکه مفهومی عقلانی یا منطقی باشد، وجودی اخلاقی و تجربهای شخصی است که در ارتباط با دیگران معنا پیدا میکند. او معتقد است در رویارویی با دیگران و پذیرش مسئولیت اخلاقی نسبت به آنها، انسان میتواند به وجود خدا پی ببرد. این دیدگاه به نوعی در راستای نقد فلسفههای دکارتی و کانتی است که خدا را عمدتا بهعنوان یک موضوع عقلانی و انتزاعی بررسی میکنند. مرگ یکی دیگر از موضوعات اساسی در این کتاب است. لویناس مرگ را به عنوان محدودیت نهایی انسان میبیند، اما نه بهعنوان یک نقطه پایان، بلکه بهعنوان یک ابژهی فلسفی که میتواند به انسان آگاهی از مسئولیتها و زمانبندی محدودش بدهد. او بر این باور است که مرگ چیزی است که انسان نمیتواند از آن فرار کند و همین است که انسان را به سمت تلاش برای درک و فهم زندگی سوق میدهد. به همین ترتیب، زمان نیز برای لویناس به گونهای است که نهتنها به عنوان یک عامل بیرونی و گذرا، بلکه بهعنوان عاملی درونی و وجودی برای انسان به شمار میرود، همچون یک تجربهی انسانی. لویناس با تأکید بر مفهوم زمان به عنوان مسئولیت، استدلال میکند که انسان با آگاهی از مرگ و محدودیتهای زمانی خود، میتواند به مسئولیتهای اخلاقی خود پی ببرد. در حقیقت، او زمان را بهعنوان ابزاری برای خودآگاهی اخلاقی و مسئولیتپذیری مورد تحلیل قرار داده است.
درباره نویسنده کتاب امانوئل لویناس
امانوئل لویناس (Emmanuel Levinas) (۱۹۹۵-۱۹۰۶) در لیتوانی امروزی به دنیا میآید. در زمان جنگ جهانی اول و اشغال شهر زادگاهش کُوْنو به دست آلمانیها با خانوادهاش به اوکراین میگریزند و سه سال پس از بازگشت خانوادهاش به لیتوانی، در سال ۱۹۲۳ برای تحصیل در رشتهی فلسفه در دانشگاه استراسبورگ رهسپار فرانسه میشود. لویناس تحصیل در رشتهی فلسفه را ادامه میدهد و به مطالعهی پژوهشهای منطقی هوسرل میپردازد و رسالهی دکتریاش را با عنوان نظریهی شهود در پدیدارشناسی هوسرل مینویسد. او برای شرکت در کلاسهای هوسرل در سال ۱۹۲۸ به فرایبورگ میرود و هایدگر را کشف میکند. از این زمان به بعد نوشتههای او به ترجمه و بسط نظریههای فلسفی این دو فیلسوف آلمانی اختصاص دارد. رسالهی دکتریاش را در سال ۱۹۳۰ منتشر میکند و همین کتاب مقدمهای میشود برای آشنایی فرانسویها با پدیدارشناسیِ هوسرل. یک سال بعد با همراهی استادش گابریل پایفر، تأملات دکارتی هوسرل را به زبان فرانسه ترجمه میکند. در سال ۱۹۳۲ بخشی از کتابِ ناتمامش دربارهی هایدگر را در مقالهای با عنوان «مارتین هایدگر و هستیشناسی» منتشر میکند، این بار هم او پیشگامِ نقد و بررسی فلسفهی هایدگر به فرانسویهاست. او در سال ۱۹۳۹ برای خدمت در ارتش فرا خوانده میشود و به عنوان مترجم روسی و آلمانی انجام وظیفه میکند. لویناس در سال ۱۹۴۵ آزاد میشود و به پاریس میرود. لویناس مهمترین اثرش یعنى کتاب «از هستى تا هستنده» یا «از وجود تا «موجود» را در همین دوران اسارت مینویسد، اما نطفهی اصلى فلسفهی لویناس در کتاب «زمان و دیگرى» شکل میگیرد. لویناس پس از پایان اسارت، رویکردى انتقادى به تاریخ فلسفه غرب پیدا کرد. و با ارائه فلسفه اخلاق و الهیات فلسفى خود خلاف جریان رایج گام برداشت.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.