کتاب نور شعله ور، رمانی نوشته ی تریسی شوالیه است که نخستین بار در سال 2007 منتشر شد. در واپسین روزهای قرن هجدهم در لندن، شاعر، هنرمند و نقاش ویلیام بلیک در انزوا و گمنامی به کار می پردازد و کشورش انگلیس، در حال مواجهه با پس لرزه های برآمده از انقلاب فرانسه است. در همسایگی او، خانواده ی کلاوی به تازگی به این محل آمده اند. جم کلاوی خیلی زود با دختری باهوش به نام مگی باترفیلد رابطه ی دوستانه ی پرفراز و نشیبی شکل می دهد. همزمان با این که داستان این دو شخصیت با داستان بلیک در هم می آمیزد، جم و مگی با هم در مسیر عجیب و طاقت فرسای بلوغ قدم برمی دارند و مایه ی الهام شاعری بزرگ می شوند که آثارش، گواهی بر نبوغ اوست.
تحریرهایی موجز از کتاب نور شعله ور
A story rich in background.
داستانی با پیش زمینه ای غنی.
Kirkus Reviews
Chevalier’s vivid descriptions and unusual mix of characters make this story a pleasure to read.
توصیفات زنده ی شوالیه و ترکیب غیرمعمول شخصیت ها این داستان را به اثری لذت بخش تبدیل می کند.
Library Journal
A wonderfully vivid portrait of eighteenth-century London.
تصویری فوق العاده زنده از لندن قرن هجدهم.
Time Out London
خلاصه های کوتاه از کتاب نور شعله ور
تحقیرآمیز است که در حالی که تمام زندگیت اطرافت تلمبار شده و در معرض دید جماعت فضول است، توی یک گاری و وسط یکی از خیابان های شلوغ لندن منتظر بشینی. جم کلاوی روی تکیه گاه صندلی های مدل ویندسوری که پدرش سال ها پیش برای خانواده شان ساخته بود، نشسته بود؛ و در حالی که جماعت عابر علنا مشغول وارسی محتویات گاری آن ها بودند، او هم بهت زده مردم را تماشا می کرد. عادت نداشت این همه غریبه را یک جا ببیند پیدا شدن سر و کله ی یک غریبه در دهشان، دورست شایر، می توانست تا مدت ها محل بحث و گفت وگو باشد ضمنا عادت هم نداشت این قدر در معرض توجه و کنجکاوی دیگران قرار بگیرد.
به رغم این بطالت ذاتی ویژگی ای که آن کلاوی معمولا آن را خوار می شمرد مادرش او را بیش از سایر فرزندانش دوست می داشت، گرچه خودش هم نمی دانست چرا. شاید حس می کرد این پسر درمانده تر است و بیشتر محتاج مادر. قطعا تامی مصاحب خوبی بود، و طوری مادرش را به خنده می انداخت که هیچ کس دیگر نمی توانست. اما خنده ی مادرش شش هفته پیش و وقتی تامی را به پشت افتاده زیر درخت گلابی باغ کلاوی پیدا کرد، مرد.
می شد از روی یکی از تپه های جنوبی دورچستر دریا را که پنج مایل آن سوتر بود، دید. جم چند باری از آن بالا دریا را تماشا کرده بود، و آرزو داشت روزی دریا را از نزدیک هم ببیند. اغلب که میان مزارع و زمین های علیای پیدل ولی می چرخید، با دقت به جنوب خیره می شد و امیدوار بود که گستره ی لایه لایه ی تپه ها تغییر شکل دهند و بگذارند او تنها یک نظر خط آبی آب را که آغاز رسیدن به باقی دنیا بود، ببیند.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.