خانه ی عروسک 2
A Doll's House, Part 2
نویسنده کتاب
لوکاس نیث
ناشر کتاب
انتشارات نیماژ
مترجم کتاب
افسانه کمالی
ویژگی های خانه ی عروسک 2
| کد کتاب : | 21031 |
|
مترجم : |
افسانه کمالی |
|
شابک : |
978-6003675551 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
120 |
|
سال انتشار شمسی : |
1401 |
|
سال انتشار میلادی : |
2017 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
2 |
|
: |
9 آبان |
120,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی خانه ی عروسک 2
معرفی خانه ی عروسک 2
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
تحریرهایی موجز از کتاب خانه ی عروسک 2
An incredibly enjoyable play…The true triumph of A Doll’s House, Part 2 is its refreshingly feminist political message
یک نمایش فوق العاده لذت بخش … پیروزی واقعی خانه عروسک 2 در پیام سیاسی با طراوت فمینیستی اش است.
Christian Lewis Huffington Post
Lucid and absorbing… A Doll’s House, Part 2 judiciously balances conflicting ideas about freedom, love and responsibility.
روشن و جذاب … خانه عروسک 2 قاطعانه عقاید متناقض درباره آزادی ، عشق و مسئولیت را متعادل می کند.
Adam Feldman Time Out New York
Smart, expertly crafted, moving and very funny
هوشمندانه، ماهرانه، پرتحرک و بامزه.
Adam Green Vogue
خلاصه های کوتاه از کتاب خانه ی عروسک 2
نرا:… تروالد، پونزده سال پیش، وقتی از اینجا رفتم، اولین کاری که کردم_چون هیچی نداشتم: نه خونه ای، نه خانواده ای، نه پولی_ این بود که رفتم توی یه پانسیون زندگی کردم و چون هیچ مهارت واقعی ای جز دوخت و دوز نداشتم همون کارو کردم و با خیاطی پول درآوردم و ذره ذره هرچی تونستم پس انداز کردم چون چیزی که واقعا میخواستم برای اولین بار توی عمرم انجام بدم، این بود که خودم باشم. برای همین وقتی به اندازه ی کافی پول پس انداز کردم، از پانسیون درآمدم و رفتم شمال زندگی کردم. و با اینکه روی پای خودم ایستاذه بودم هرکاری که می کردم هر تصمیمی که می گرفتم، از چیزی که می خوردم بگیر تا زمان رفتنم توی تخت همیشه می تونستم پس سرم یه صدای بشنوم که شبیه صدای تو یا پدرم یا پدر روحانی یا هرچند تا آدم دیگه ای که می شناختم بود_همیشه تو سرم داشتمش انگار که باید یه جورایی تنظیم می کردم با اون آدم چک کنم و بفهمم نظر اون چیه، با این که اون آدم وجود نداشت ولی فکرام مال اون آدمه بودن.
نورا: من می تونم اینجا کنارت بشینم تا هر وقت که بخوای.
نورا دوباره به او نگاه می کند و این بار نگاهش روی او می ماند.
توروالد: من خیلی فکر کردم به اینکه چه حسی داره.
نورا: چی؟
توروالد: این. فکر کردم اگه تو خیابون، اتفاقی تو رو ببینم چه حسی داره.
نورا: و چه حسی داری، توروالد؟
توروالد: احساس سستی. دست هام می لرزه. پاهام هم می لرزه.
نورا: اگه بخوای من می تونم برم و دیرتر برگردم. باشه… من میرم. من دارم میرم.
توروالد: به من بگو چرا اینجایی؟
نورا: شاید الآن وقت مناسبی نباشه.
توروالد: نه، فقط بگو.
نورا: نمی خوای به من نگاه کنی؟
توروالد: فکر نمی کنم؛ هنوز نه. فقط حرف بزن.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.