غروب پروانه
Ghoroob-e Parvaneh
نویسنده کتاب
بختیار علی
ناشر کتاب
انتشارات نیماژ
مترجم کتاب
مریوان حلبچه ای
ویژگی های غروب پروانه
| کد کتاب : | 14058 |
|
مترجم : |
مریوان حلبچه ای |
|
شابک : |
978-6003671157 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
272 |
|
سال انتشار شمسی : |
1401 |
|
سال انتشار میلادی : |
2016 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
6 |
|
: |
8 آبان |
280,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی غروب پروانه
معرفی غروب پروانه
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
رمان از زبان خندان کوچولو روایت می شود. خندان کوچولو خواهر پروانه است و داستان رمان نیز عمدتا حول پروانه و ماجراهای او و اتفاقاتی که برایش می افتد می گردد. این وقایع همه از زبان خندان کوچولو روایت می شود. پروانه دختری است آزاد اندیش در فضایی خفان آور و مردسالار. او می کوشد با جامعه ی سنتی خود مبارزه کرده و حق و آزادی اش برای زندگی را به دست بیاورد. پروانه عاشق می شود و چون جامعه ی سنتی او این عشق را بر نمی تابد پروانه تصمیم می گیرد با معشوق خود از آن شهر فرار کند اما قرار نیست فرار راه حلی برای تمام مشکلات آنها باشد.
بختیار علی در تمامی رمان هایش می کوشد فضای خفان آور کشورش را به خوبی ترسیم کرده و آن را مورد نقد و نهی قرار دهد. نام کتاب غروب پروانه به غروبی برفی و غمگین اشاره می کند که در انتهای رمان به تصویر کشیده می شود.
غروب پروانه رمانی تلخ اما واقعی و زیبا است که خواننده با خود همراه کرده و بر او اثر می گذارد.
تحریرهایی موجز از کتاب غروب پروانه
غروب پروانه لبریز است از فضاهای جادویی ناب و زبان شاعرانه بسیار بکر که نقطه عطفی است در ادبیات کرد. در این رمان، عشقستان نشانگر دنیای رویایی و سرشار از اندیشه والای انسانی خاص است که بختیار علی این را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.
شیرکو بیکس
خلاصه های کوتاه از کتاب غروب پروانه
آن غروب گفتم که سیلاب خون شهر را با خود می برد، گفتم: «گاوی روی زمین باقی نگذاشتند، همه را قربانی کردند. دیگر در و دیوارهای این شهر از خون پاک نمی شود.» اما پروانه گفت: «همه چیز موقت است، هرچیزی فقط برای لحظه ای عمر دارد، از عمرش که گذشت فراموش می شود. هیچ چیز نیست که عاقبت به تلی از غبار بدل نشود. پایان چیزها غباری بیش نیست.
پدرم سوال کرد: «پروانه کجاست؟» من گفتم: «امروز ندیدمش، صبح بلند شدم او سر جایش نبود. دیگر هم ندیدمش.» همان شب پدرم در حالی که گریه می کرد همه ی پنجره ها و درها را شکست. همه ی چیزهای زیبا و عتیقه ی خانه را خردوخمیر کرد. برادانم موهایم را گرفتند و به زیرزمین کشاندند. من را روی پله@ها کشیدند و مثل دیوانه ها افتادند به جانم. سال های زیادی خون آن غروب من بر دیوارهای زیرزمین مانده بود؛ خون دست های خسته ام که خواسته بودم با تکیه دادن شان به دیوار تعادل خودم را حفظ کنم؛ خون دندان های زخمی ام که می ریخت میان صندوق ها و روی گونی ها و رخت خواب های کهنه ای که به طوری نامرتب در زیرزمین چیده شده بود. اکنون هر وقت به آن زیرزمین می روم، جیغ های خودم را می شنوم.
من اکنون یک رزمنده ی نامدار برای وطنم هستم، اما این سرزمین از عشق بی فایده و کشته شده درست شده است. من به باور عجیبی رسیده ام، به این باور رسیده ام که در هر جایی عاشقی را آزاد کنم. من در این فکرم که گوشه ای پیدا کنم و مکانی بسازم تا بعضی عاشقان که جایی برای زندگی ندارند با هم آن جا بروند و زندگی کنند.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.