نقد و بررسی کتاب قلعه مالویل
حوادث داستان در مناطق روستایی کشور فرانسه و در اواخر قرن بیستم می گذرد. شخصیت اصلی کتاب امانوئل کمت است؛ مردی که سابقا مدیر مدرسه بوده و اکنون به کشاورزی و مزرعه داری روی آورده است. او همچنین یک مکان توریستی[قلعه ا ی قدیمی به نام مالویل در روستای مجاور]دارد. کمت، مردی بسیار با انگیزه و قابل احترام بوده و به سیاست و رهبری علاقه نشان می دهد. امانوئل و چند تن از دوستانش، به هنگام آغاز جنگی هسته ای، در انبار شراب قلعه به سر می برند و همین موضوع باعث می شود که آسیبی به آن ها نرسد، اما همه چیز در اطراف آن ها به خاکستر تبدیل می شود. اعضای این گروه تصمیم می گیرند تا تحت رهبری امانوئل، به بازسازی پیرامون خود بپردازند و خیلی زود متوجه می شوند که افراد و حیوانات دیگری نیز در مزارع و روستاهای مجاور توانسته اند از انفجار جان سالم به در ببرند. با گذشت زمان و پیشروی داستان، سر و کله ی نجات یافتگان بیشتری پیدا شده و بعضی از آن ها با خود، مرگ و ویرانی را برای این اجتماع نوظهور به ارمغان می آورند.
درباره نویسنده کتاب روبر مرل
روبر مرْل، زاده ی 28 اوت ۱۹۰۸ و درگذشته ی ۲۸ مارس ۲۰۰۴، یک رمان نویس فرانسوی بود.او در تبسا در کشور الجزایر متولد شد و دوران کودکی را در این کشور گذارند و مدارج عالیه را در کشور فرانسه طی کرد و توانست در رشته ی ادبیات دکتری بگیرد. در زمان جنگ جهانی دوم توسط نیروی های آلمانی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. اولین اثر وی در سال ۱۳۴۹ با نام شنبه و یکشنبه در کنار دریا منتشر شد. مرل در ۲۸ مارس ۲۰۰۴ در منزل شخصیش در حومه ی پاریس بر اثر حمله ی قلبی درگذشت. در سال ۱۳۵۲ کتاب «مرگ کسب و کار من» از او توسط احمد شاملو به فارسی ترجمه و منتشر شد.
ویژگی های کتاب قلعه مالویل
- جایزه ی یادواره ی John W. Campbell سال 1974
- فیلمی با همین عنوان، بر اساس این کتاب و به کارگردانی کریستین دو شالون در سال 1981 ساخته شده است

گفت و شنودهایی درباره کتاب قلعه مالویل
فوق العاده.
Newsweek
درخشان و خوش ساخت.
Publishers Weekly
باشکوه و تکان دهنده.
Chicago Tribune
خلاصه هایی از کتاب قلعه مالویل
به قول معروف یک روز باید مرد و همین، خود دلیل بر این است که آدم احمق است، چون من هیچ لزومی در این مردن نمی بینم.
این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه دهد. زندگی مثل کار می ماند، پس بهتر این که آن را به انجام رساند نه این که هر جا مشکل شد نیمه کاره ولش کرد.
یک وقت کم مانده بود با او ازدواج کنم و آنیس به سبب سر نگرفتن این وصلت نه تنها کینه ای از من به دل نگرفته بلکه در دوستی با من نیز پابرجاست. به همین جهت من به او احترام می گذارم. خیال می کنم از هزار دختر یکی هم واکنشی نظیر او از خود نشان نمی داد.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.