جنایت خفته
Sleeping Murder
نویسنده کتاب
آگاتا کریستی
ناشر کتاب
انتشارات هرمس
مترجم کتاب
گلرخ سعیدنیا
ویژگی های جنایت خفته
| کد کتاب : | 34024 |
|
مترجم : |
گلرخ سعیدنیا |
|
شابک : |
978-9647100571 |
|
قطع : |
پالتویی |
|
تعداد صفحه : |
256 |
|
سال انتشار شمسی : |
1401 |
|
سال انتشار میلادی : |
1963 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
9 |
|
: |
— |
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی جنایت خفته
معرفی جنایت خفته
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
تحریرهایی موجز از کتاب جنایت خفته
هرچه می دانم می گویم عزیزم. کلوین مدتی در حالت عصبی به سر می برد. او پیش من آمد و گفت که کابو س های مختلفی می بیند. او می گفت که این رویاها همیشه مثل هم هستند و به یک جا ختم می شوند، خفه کردن هلن. سعی کردم که به ریشه ی مشکل بپردازم. حتما این اوهام حاصل درگیری های دوران کودکی اش بوده است. پدر و مادرش حتما زوج خوشبختی نبودند. خوب، به تمامش نمی پردازم. برای یک پزشک جالب خواهد بود. به کلوین پیشنهاد کردم که با یک روان پزشک متخصص مشورت کند، اما او توجهی نکرد، فکر می کرد که تمام این حرف ها بیهوده است. فکر می کردم که او و هلن زندگی خوبی ندارند. اما او هرگز راجع به آن حرفی نمی زد و من هم دوست نداشتم که از آن ها سوال کنم. مسئله وقتی بالا گرفت که او یک روز عصر به خانه ی ما آمد. جمعه بود. یادم می آید که من تازه از بیمارستان به خانه رسیده بودم و او در اتاق انتظار منتظر من بود. حدود یک ربع به یک بود. به محض رسیدن من به داخل اتاق سرش را بالا گرفت و گفت:
من هلن را کشتم.
به حرف هایش زیاد اهمیت نمی دادم. فکر می کردم تمامش خیالات است. لی لی هیچوقت دنبال حقایق ساده نمی رفت. خیلی لاطائلات برایم تعریف می کرد. راجع به این که آقای خانه، خانمش را کشته و احتمالا جسد را در زیرزمین گذاشته و یک دختر فرانسوی که از پنجره به بیرون نگاه می کرده و چیزهایی و یا کسانی را دیده. به او گفتن، عزیز جان به خارجی ها توجه نکن همه شان دروغگویند، مثل ما نیستند. وقتی زیادی حرف می زد، دیگر به حرف هایش گوش نمی دادم چون که از کاه کوه می ساخت. لی لی از جنایات زیاد هم بدش نمی آمد. همیشه روزنامه ی ساندی نیوز را می گرفت که درباره ی قاتلین مشهور مطلب می نوشت. کله اش از این چیزها پر بود و دوست داشت فکر کند در خانه ای زندگی می کرده که در آن قتلی اتفاق افتاده، خوب فکر می کرد با این فکرها به کسی صدمه نمی زند. اما وقتی نظر مرا راجع به آگهی پرسید، به او گفتم «بی خود دنبال دردسر نرو.» اگر به حرف من گوش کرده بود، حالا زنده بود.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.