نقد و بررسی کتاب The Diary Of A Madman
کتاب «Diary of a Madman» داستان کوتاه طنزآمیزی است که در سال ۱۸۳۵ توسط نیکلای گوگول، نویسنده برجسته روس، نوشته شده است. این اثر که در کنار شنل و بینی از مهمترین داستانهای کوتاه گوگول به شمار میرود، روایتی تکاندهنده و در عین حال خندهدار از سقوط تدریجی یک انسان به ورطه جنون است.
داستان از طریق یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی، آکسنتی ایوانوویچ پوپریشچین، روایت میشود. پوپریشچین یک کارمند جزء در یکی از ادارات دولتی سن پترزبورگ است که وظیفهاش تیز کردن قلمهای رئیس اداره است. او مردی تنها، بیاهمیت و ناراضی از موقعیت اجتماعی خود است که آرزوی ارتقای مقام و منزلت دارد.
گوگول با مهارت خاصی سیر نزولی عقل و منطق پوپریشچین را به تصویر میکشد. در ابتدای داستان، یادداشتهای او نسبتا منسجم و عادی به نظر میرسند، اما به تدریج نشانههای جنون در آنها پدیدار میشود. نقطه عطف داستان زمانی است که پوپریشچین ادعا میکند میتواند صحبت سگها را بفهمد. او مکالمهای بین دو سگ را میشنود که درباره نویسنده کتاب نامهنگاریهای دختر رئیس اداره صحبت میکنند.
این توهم باعث میشود پوپریشچین به طور وسواسگونهای درگیر زندگی دختر رئیس اداره شود. او که پیشتر عاشق این دختر بوده، اکنون تصور میکند که دختر نیز متقابلا به او علاقهمند است. این خیالپردازیها به تدریج شدت میگیرند تا جایی که پوپریشچین خود را پادشاه اسپانیا میپندارد.
گوگول با ظرافت خاصی جنون تدریجی پوپریشچین را نشان میدهد. تاریخهای یادداشتها به تدریج نامعقول میشوند، از ۴۳ آوریل سال ۲۰۰۰ گرفته تا روز هیچ، ماه هیچ، سال هیچ. این تغییر در تاریخها نشاندهنده از دست رفتن کامل ارتباط پوپریشچین با واقعیت است.
یکی از نکات برجسته این داستان، انتقاد تند و تیز گوگول از نظام اداری و طبقاتی روسیه تزاری است. پوپریشچین نماد انسانهایی است که در چرخدندههای این نظام له شدهاند. او که در ابتدا آرزوی ارتقای مقام دارد، در نهایت خود را پادشاه میپندارد – گویی تنها راه رهایی از وضعیت فلاکتبار موجود، پناه بردن به جنون است.
گوگول با مهارت از طنز سیاه استفاده میکند تا هم خواننده را بخنداند و هم او را به تفکر وادارد. لحن داستان به گونهای است که خواننده نمیداند باید به حال پوپریشچین بخندد یا گریه کند. این امر باعث میشود تا کتاب «Diary of a Madman» اثری چندلایه و عمیق باشد که میتواند از زوایای مختلف مورد تحلیل قرار گیرد.
پایان داستان به شدت تکاندهنده است. پوپریشچین که اکنون کاملا در توهمات خود غرق شده، تصور میکند در اسپانیا است و منتظر است تا تاجگذاری کند. اما در واقعیت، او در تیمارستان بستری شده و تحت درمانهای خشن آن زمان قرار گرفته است. آخرین جملات داستان، فریاد دردناک او برای کمک است که نشان میدهد لحظهای از جنون خود آگاه شده است.
کتاب «Diary of a Madman» در عین اینکه تصویری قدرتمند از سقوط یک انسان به ورطه جنون ارائه میدهد، انتقادی کوبندهای از جامعه و نظام اداری روسیه آن زمان نیز هست. گوگول با ظرافت نشان میدهد که چگونه فشارهای اجتماعی و محرومیتهای طبقاتی میتوانند فرد را به سمت جنون سوق دهند.
این داستان کوتاه، با وجود گذشت نزدیک به دو قرن از نگارش آن، همچنان اثری تأثیرگذار و قابل تأمل است. گوگول با نبوغ خود توانسته مرز بین واقعیت و جنون را به چالش بکشد و خواننده را وادار کند تا در مورد مفاهیمی چون عقل، جنون، و ساختارهای اجتماعی به تفکر بپردازد.
داستان از طریق یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی، آکسنتی ایوانوویچ پوپریشچین، روایت میشود. پوپریشچین یک کارمند جزء در یکی از ادارات دولتی سن پترزبورگ است که وظیفهاش تیز کردن قلمهای رئیس اداره است. او مردی تنها، بیاهمیت و ناراضی از موقعیت اجتماعی خود است که آرزوی ارتقای مقام و منزلت دارد.
گوگول با مهارت خاصی سیر نزولی عقل و منطق پوپریشچین را به تصویر میکشد. در ابتدای داستان، یادداشتهای او نسبتا منسجم و عادی به نظر میرسند، اما به تدریج نشانههای جنون در آنها پدیدار میشود. نقطه عطف داستان زمانی است که پوپریشچین ادعا میکند میتواند صحبت سگها را بفهمد. او مکالمهای بین دو سگ را میشنود که درباره نویسنده کتاب نامهنگاریهای دختر رئیس اداره صحبت میکنند.
این توهم باعث میشود پوپریشچین به طور وسواسگونهای درگیر زندگی دختر رئیس اداره شود. او که پیشتر عاشق این دختر بوده، اکنون تصور میکند که دختر نیز متقابلا به او علاقهمند است. این خیالپردازیها به تدریج شدت میگیرند تا جایی که پوپریشچین خود را پادشاه اسپانیا میپندارد.
گوگول با ظرافت خاصی جنون تدریجی پوپریشچین را نشان میدهد. تاریخهای یادداشتها به تدریج نامعقول میشوند، از ۴۳ آوریل سال ۲۰۰۰ گرفته تا روز هیچ، ماه هیچ، سال هیچ. این تغییر در تاریخها نشاندهنده از دست رفتن کامل ارتباط پوپریشچین با واقعیت است.
یکی از نکات برجسته این داستان، انتقاد تند و تیز گوگول از نظام اداری و طبقاتی روسیه تزاری است. پوپریشچین نماد انسانهایی است که در چرخدندههای این نظام له شدهاند. او که در ابتدا آرزوی ارتقای مقام دارد، در نهایت خود را پادشاه میپندارد – گویی تنها راه رهایی از وضعیت فلاکتبار موجود، پناه بردن به جنون است.
گوگول با مهارت از طنز سیاه استفاده میکند تا هم خواننده را بخنداند و هم او را به تفکر وادارد. لحن داستان به گونهای است که خواننده نمیداند باید به حال پوپریشچین بخندد یا گریه کند. این امر باعث میشود تا کتاب «Diary of a Madman» اثری چندلایه و عمیق باشد که میتواند از زوایای مختلف مورد تحلیل قرار گیرد.
پایان داستان به شدت تکاندهنده است. پوپریشچین که اکنون کاملا در توهمات خود غرق شده، تصور میکند در اسپانیا است و منتظر است تا تاجگذاری کند. اما در واقعیت، او در تیمارستان بستری شده و تحت درمانهای خشن آن زمان قرار گرفته است. آخرین جملات داستان، فریاد دردناک او برای کمک است که نشان میدهد لحظهای از جنون خود آگاه شده است.
کتاب «Diary of a Madman» در عین اینکه تصویری قدرتمند از سقوط یک انسان به ورطه جنون ارائه میدهد، انتقادی کوبندهای از جامعه و نظام اداری روسیه آن زمان نیز هست. گوگول با ظرافت نشان میدهد که چگونه فشارهای اجتماعی و محرومیتهای طبقاتی میتوانند فرد را به سمت جنون سوق دهند.
این داستان کوتاه، با وجود گذشت نزدیک به دو قرن از نگارش آن، همچنان اثری تأثیرگذار و قابل تأمل است. گوگول با نبوغ خود توانسته مرز بین واقعیت و جنون را به چالش بکشد و خواننده را وادار کند تا در مورد مفاهیمی چون عقل، جنون، و ساختارهای اجتماعی به تفکر بپردازد.
درباره نویسنده کتاب نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول، زاده ی 31 مارس 1809 و درگذشته ی 4 مارس 1852، نویسنده ی اوکراینی الاصل روس بود.گوگول در روستای ساروچینتسی واقع در اوکراین کنونی به دنیا آمد. او در کودکی به عمویش در اجرای نمایش هایی به زبان اوکراینی کمک می کرد.گوگول در سال 1820 به مدرسه ی هنری نیژین رفت و تا سال 1828 در آن جا ماند. او در همین مدرسه، نویسندگی را آغاز کرد و به بازیگری نیز علاقه مند شد. گوگول در سال 1831 اولین مجموعه از داستان های خود را به چاپ رساند و خیلی زود با بازخوردهای بسیار مثبتی رو به رو شد. او بعد از این، داستان ها و نمایشنامه های متعددی نوشت که همگی در زمره ی آثار موفق ادبیات روسیه قرار دارند.وی در شب 24 فوریه ی 1852 برخی از دست نویس های خود را سوزاند. اندکی پس از این اتفاق، نیکلای گوگول به بستر رفت، هیچ غذایی نخورد و نه روز بعد چشم از جهان فرو بست.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.