نقد و بررسی کتاب The Decay Of Lying
مقالهی «The Decay Of Lying» نوشتهی اسکار وایلد نخستین بار در ژانویهی ۱۸۸۹ در نشریهی قرن نوزدهم منتشر شد. این متن نه صرفا یک مقاله بلکه گفتگویی زیباییشناختی میان دو شخصیت خیالی، ویوین و سیریل، است که در کتابخانهی یک خانهی روستایی آغاز میشود و در نهایت به فضای باز کشیده میشود. وایلد با این فرم گفتگویی، سنت سقراطی را احیا میکند و در عین حال به آن لحنی بازیگوشانه و آمیخته به کنایه میبخشد. هدف او طرح یکی از مهمترین مسائل زیباییشناسی در عصر ویکتوریا بود: رابطهی میان هنر، حقیقت و تخیل. در این گفتوگو، سیریل نگرانانه از دوستش میخواهد اندکی استراحت کند و از طبیعت لذت ببرد، اما ویوین از همین دعوت ساده فرصتی میسازد تا نقدی ریشهای بر وضعیت ادبیات و هنر زمانه ارائه کند. او با جسارت میگوید جهان معاصر گرفتار «زوال دروغگویی» است؛ یعنی کاهش توان هنرمندان در جعل، خیالپردازی و آفرینش «چیزهای زیبا اما غیرواقعی». بهزعم او، نویسندگان و هنرمندان بیش از اندازه به «واقعیت» و «حقیقت» مشغولاند و همین امر موجب مرگ تخیل شده است. وایلد بر این باور است که هنر نباید همچون آینهی زندگی یا طبیعت عمل کند، بلکه این زندگی است که اغلب از هنر تقلید میکند. از نگاه او، وسواس به بازنمایی دقیق و وفاداری به جزئیات، جوهر زیبایی و نیروی رهاییبخش تخیل را میخشکاند. ویوین در ادامه آموزههای زیباییشناختی وایلد را به صورت اصلهایی منسجم بیان میکند: هنر هرگز چیزی جز خودش را بیان نمیکند؛ همهی هنرهای بد حاصل بازگشت به زندگی و طبیعتاند؛ زندگی بیش از هنر از زندگی تقلید میکند؛ و رسالت هنر نه آموزش یا اخلاقگرایی بلکه بیان «چیزهای زیبای غیرواقعی» است. این آموزهها با پارادوکسها و شوخطبعی خاص وایلد همراهاند، جایی که تضاد میان «دروغ» و «زیبایی» به استدلالی براق و تحریکآمیز بدل میشود. سبک مقاله نیز درخور توجه است. وایلد با انتخاب قالب گفتوگو، امکان طرح دیدگاههای متناقض را مییابد و در عین حال با جملات قصار، طعنه و بازیهای زبانی، ایدههای جدی را با لحنی سبک و جذاب بیان میکند. حرکت مکانی از کتابخانه به فضای بیرون نیز بعد نمادین دارد: بحث نظری به تجربهی شاعرانهی غروب پیوند میخورد. در پایان، ویوین خود میپذیرد که طبیعت تنها آنگاه دلپذیر است که یادآور شعر و هنر باشد، نه به دلیل «واقعیت» محض آن. «The Decay Of Lying» از همان زمان انتشار بحثبرانگیز بود. برخی آن را دفاعی رادیکال از هنر برای هنر دانستند؛ دفاعی که اخلاقگرایی و رئالیسم اجتماعی عصر ویکتوریا را به چالش میکشید. این مقاله همچنان برای خوانندگان امروز جذاب است، زیرا پرسشی اساسی را مطرح میکند: آیا هنر باید حقیقت را بازنمایی کند یا جهانهای خیالی تازهای بیافریند؟ وایلد آشکارا جانب دومی را میگیرد و بر اهمیت تخیل و آزادی هنرمند پای میفشرد. بااینحال، منتقدان یادآور شدهاند که رد کامل واقعگرایی ممکن است افراطی باشد و مسئولیت اجتماعی هنر را نادیده بگیرد. با وجود این، ارزش مقاله در جسارت و درخشش سبکی آن نهفته است. وایلد موفق میشود مفهومی پارادوکسیکال چون «دروغ زیبا» را به یکی از کلیدواژههای زیباییشناسی بدل کند. برای دانشجویان ادبیات، علاقهمندان به فلسفهی هنر و دوستداران زبان طنزآلود و نیشدار وایلد، «The Decay Of Lying» همچنان خواندنی است؛ متنی که نهتنها نظریهی هنر را بازتعریف میکند، بلکه نشان میدهد چگونه گفتوگو، تخیل و زیبایی میتوانند حقیقتی عمیقتر از واقعیت محض را آشکار کنند.
درباره نویسنده کتاب اسکار وایلد
اسکار فینگل ا. فلاهرتی ویلز وایلد که به نام هنری اسکار وایلد معروف است، زاده ی ۱۶ اکتبر ۱۸۵۴ و درگذشته ی ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰، شاعر، داستان نویس، نمایشنامه نویس و نویسنده ی ایرلندی داستان های کوتاه بود.اسکار وایلد در شهر دوبلین ایرلند متولد شد. پدرش سر ویلیام وایلد مردی فرهنگ دوست بود و به پیشه ی چشم پزشکی اشتغال داشت. او بعدها به مقام چشم پزشک مخصوص ملکه نیز نایل شد و یکی از عتیقه شناسان برجسته ی ایرلند بود. مادرش جین وایلد با نام مستعار اسپرانزا، شاعر سرشناس و مترجم آثار الکساندر دوما و لامارتین بود. این زوج صاحب دو فرزند پسر شدند. برادر اسکار نامش ویلیام وایلد بود که در ۱۸۵۳ به دنیا آمد و در سال ۱۸۹۹ در لندن درگذشت. اسکار وایلد تحصیلات ابتدایی را در دهکده ی اینسکیلن واقع در شمال ایرلند دنبال کرد و در دانشگاه های ترینیتی، مگدالن و آکسفورد به تحصیل پرداخت. وی در سال ۱۸۸۴ با خانم کنستانس لوید ازدواج کرد و به ترتیب در سال های ۱۸۸۵ و ۱۸۸۶ صاحب دو فرزند پسر شد. وایلد مجموعه داستان شاهزاده خوشبخت را برای دو پسرش نوشت.وی در سال ۱۸۹۵ طی دادگاهی متهم به همجنسگرایی و دو سال زندان شد. این مسئله در بدنامی و طرد شدن از جامعه و مرگ زودرس او دخیل بود. در سال ۲۰۱۴ مرلین هلند تنها نوه ی اسکار وایلد محاکمه ی او را در تئاتری بر اساس متن دستنویس مباحثات دادگاه روی صحنه برد.اسکار وایلد در سال ۱۹۰۰ در گمنامی در شهر پاریس دیده از جهان فروبست. امروزه همه کتاب هایش را می خوانند و از آن ها لذت می برند؛ ولی در زمان حیات وی این گونه نبود. مردم سده ی هشتصد و دهه ی هشتاد کتاب تصویر دوریان گری را پر از ایده های شیطانی می دانستند، ولی اسکار وایلد جایی نوشته بود: «کتاب ها محتوای خوب یا بد ندارند؛ آن ها یا خوب نوشته شده اند یا بد.» وی از بیماری مننژیت رنج می برد و نقل است که یکی از دردناک ترین مرگ های دنیا را داشته است. وی در بستر مرگ به جیمز ویسلر، نقاش کتاب تصویر دوریان گری می گوید: «تنها آرزویم این است که حرفم را می فهمیدند.» و ویسلر جوابی بس شگفت آور و هوشمندانه می دهد: «آن ها خواهند فهمید اسکار! آن ها خواهند فهمید.»

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.