کتاب یادداشت های زیرزمینی
Notes from Underground
نویسنده کتاب
فئودور داستایفسکی
ناشر کتاب
انتشارات نشر چشمه
مترجم کتاب
علی مصفا
ویژگی های کتاب یادداشت های زیرزمینی
کد کتاب:
60498
شابک:
978-6220108436
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
168
سال انتشار شمسی:
1403
سال انتشار میلادی:
1864
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
27
220,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب یادداشت های زیرزمینی
معرفی کتاب یادداشت های زیرزمینی
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب یادداشت های زیرزمینی
درباره نویسنده کتاب فئودور داستایفسکی
ویژگی های کتاب یادداشت های زیرزمینی
- فئودور داستایفسکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات روسیه
- فیلمی بر اساس این کتاب در سال 1995 ساخته شده است.

گفت و شنودهایی درباره کتاب یادداشت های زیرزمینی
رمانی تاریک با رگه های سیاسی که نشان دهنده ی داستایفسکی در اوج توانایی هایش است.
این کتاب یکی از ضدقهرمان های برجسته ی ادبیات را به مخاطبین معرفی می کند.
اثری درخشان و فوق العاده لذت بخش.
خلاصه هایی از کتاب یادداشت های زیرزمینی
پس با آن میلیون واقعیتی که شهادت می دهند آدم ها آگاهانه – با علم کامل به نفع حقیقیشان – آن را رها کرده اند و کم اهمیت دانسته اند و به راه دیگری رفته اند، چه می کنی؟ آن هایی که بی توجه به سودشان و اما و اگر رفته اند چه؟ آن هم بدون این که اجباری به چنین کاری داشته باشند، انگار فقط دلشان نمی خواسته به راه از پیش تعیین شده بروند و از سر لجاجت و خودسری راه دیگری را انتخاب کرده اند که سخت و پرسنگلاخ است و باید آن را در ظلمات جست. پس به نظر می رسد که واقعا خود این خودسری و اختیار برایشان بهتر و خوشایندتر از هر منفعتی بوده… منفعت!
دقیقا وهم انگیزترین آرزو و پست ترین حماقت را می خواهد، فقط و فقط برای این که به خودش ثابت کند – نکته ضروری و لازمش همین است – آدم هنوز آدم است و نه کلید پیانو که قوانین طبیعت به دست خود آن را بنوازند و حتی تهدیدش کنند تا آخر عمر هدایتش خواهند کرد تا نتواند بیرون از محدوده ی تقویم و قوانین خواسته ای داشته باشد.
شبی از کنار میکده می گذشتم، در روشنای پنجره چشمم افتاد به چندتا مرد که دور میز بیلیارد با چوب بیلیارد افتاده بودند به جان هم و یکی را زدند از پنجره انداختند بیرون. اگر هر وقت دیگری بود از این حرکت منزجر و ناراحت می شدم، اما در آن لحظه به کسی که بیرونش انداخته بودند، حسودی ام شد. چنان به او غبطه خوردم که دلم خواست بروم داخل و کنار میز بیلیارد بپلکم و شلوغ کاری در بیاورم تا مگر از پنجره بیندازنم بیرون. رفتم داخل. مست نبودم، اما می گویید چه می کردم؟ می دانید اعصاب نداشتن آدم را وادار به چه کارهایی می کند؟! رفتم، اما اتفاقی نیفتاد. انگار لیاقت پرت شدن از پنجره را هم نداشتم.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.