کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
(فرار من از کره شمالی)
A Thousand Miles to Freedom
نویسنده کتاب
یون سون کیم
ناشر کتاب
انتشارات نشر ثالث
مترجم کتاب
زینب کاظم خواه
ویژگی های کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
کد کتاب:
14586
شابک:
978-6004052191
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
202
سال انتشار شمسی:
1403
سال انتشار میلادی:
2012
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
13
220,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
معرفی کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
درباره نویسنده کتاب یون سون کیم

گفت و شنودهایی درباره کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
در هزاران فرسنگ تا آزادی ، یک دختر جوان فوق العاده دست شما را می گیرد و شما را به تاریکی کره شمالی سوق می دهد. او اکنون در بیست سالگی و با نشاط و آزاد است – و شما بافت زندگی را در آخرین دولت توتالیتر جهان احساس کرده اید.
هزاران فرسنگ تا آزادی ، داستانی زیبا و فراموش نشدنی از دختری است که در برابر همه اختلافات زنده مانده است ، در مواجهه با یکی از بی رحمانه ترین و ظالمانه ترین رژیم های تاریخ مدرن. یونسون با صدای صمیمی و قانع کننده جزئیات کودکی خود را در کره شمالی و سفر طولانی که منجر به آزادی و امید به آینده بهتر شده است به اشتراک می گذارد.
خلاصه هایی از کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی
درباره اردوگاه های وحشتناک کار در کشور شنیدم،جایی که همین حالا حداقل صدو پنجاه زندانی به آرامی می میرند. وقتی کره شمالی زندگی می کردم،حتی روحم از این اردوگاه ها خبر نداشت؛فقط می دانستم که مردم ناپدید می شوند.در سئول، اغلب درباره پناهندگی می شنوی که آنها هم مثل من فرار کرده اند.حالا فهمیده ام که کشور ما در واقع زندانی بزرگ است،جایی که باز داشت شدگان از بدبختیشان بی خبرند،زیرا اولین الویت آن ها همیشه جنگیدن برای زندگیشان بوده است.
در کشوی میز قهوه خوری، یک دفترچه و مداد __ از جمله چیزهای معدود باارزشی که داشتیم و نفروخته بودیم __ پیدا کردم. کاغذهای دفترچه باکیفیت بودند. در تاریک و روشنا دولا شدم، شروع به نوشتن کردم. در دفترچه، تمام کوشش ها و رنج و محنت هایی را که برده بودم و همین طور سه بار رفت و برگشتم به راجین_ سانبونگ را بازگو کردم. مدادم را محکم روی کاغذ فشار می دادم و پر از ناامیدی بودم، کل صفحه را پر کردم.
نوشتم: «مامان، منتظرت بودم. شش روز منتظرت بودم. احساس می کنم به زودی می میرم. چرا هنوز برنگشته ای؟»
بعد از تمام شدن صفحه، شروع به گریه کردم و احساس می کردم که به گل نشسته ام، تاریکی شب کم کم شروع شد و مرا احاطه کرد. ناگهان، صدایی از طبقات شنیدم. قلبم داشت از جایش در می آمد.
آه! فقط یکی از همسایه ها به آپارتمانش برگشته بود.
وصیت نامه ام را روی میز قهوه خوری گذاشتم. صورتم غرق اشک شد. جانم را ازدست رفته می دیدم
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.