نقد و بررسی کتاب معنای محافظهکاری
کتاب «معنای محافظهکاری» اثر راجر اسکروتن، به بررسی و تبیین اصول و ارزشهای محافظهکاری میپردازد. این کتاب به دنبال ارائه تعریفی عمیق و جامع از محافظهکاری است و نشان میدهد که چگونه این ایدئولوژی میتواند در مواجهه با چالشهای دنیای مدرن مفید واقع شود. کتاب در هفت فصل نسبتا فشرده نوشته شده و موضوعات گوناگونی را در بر میگیرد؛ از نقد دموکراسی مدرن و نقش دولت گرفته تا دفاع از نهادهایی مانند کلیسا و سلطنت مشروطه در انگلستان. نخستین اصل محافظهکاری در دیدگاه اسکروتن «حفظ تدریجی دستاوردهای پیشینیان» است. او مینویسد که رهیافت محافظهکارانه با احتیاط به هر نوآوری مینگرد و پیش از برداشتن گامی بزرگ، پیامدهای آن را در بستر تاریخ و تجربه میسنجد. در فصلهایی که به نقش دولت اختصاص یافته، اسکروتن دولت را نهادی ضروری اما بالقوه خطرناک نقد و بررسی میکند. او قائل است قدرت دولت باید به دقت محدود شود و سایر ساختارهای اجتماعی نیز باید در مرزهای مستقل به فعالیت خود ادامه دهند. از نگاه او، بزرگترین خطر وقتی پدید میآید که دولت نقاب نجاتدهنده بر چهره میزند و هر جنبهای از زندگی فردی و جمعی را در بر میگیرد. قانون و آزادی دو رکن اساسی دیگر در این کتاب هستند. اسکروتن نشان میدهد که قانون بدون پایههای اخلاقی و تاریخی به ابزاری سرکوبگر بدل میشود و آزادی بدون قاعده به هرجومرج میانجامد. اسکروتن همچنین به نهادهای میانی مثل انجمنهای محلی، تشکلهای حرفهای و کلیسا ارج مینهد و بر استقلال آنها از دولت تاکید میکند. این نهادها به گفته او خشتهای اصلی پیوند میان فرد و جامعه هستند و وقتی ضعیف شوند، فرد دچار «بیهویتی اجتماعی» میشود. آنچه محافظهکاری را به گزینهای عملی و واقعبینانه بدل میکند، همین توجه به محدودیتهای اخلاقی، فرهنگی و تاریخی هر جامعه است. «معنای محافظهکاری» در واقع دعوتی است برای تامل و احتیاط در برابر شعارهای بزرگ و بیپروا، و پاسداشت خرد جمعی که نسلهای پیشین از راه تجربه و خطا به دست آوردهاند. این کتاب برای هر خواننده علاقهمند به فلسفه سیاسی، پنجرهای است به اندیشهای که میکوشد میان سنت و نوآوری، ثبات و تغییر، توازن برقرار کند.
درباره نویسنده کتاب راجر اسکروتن
راجر ورنون اسکروتن (Roger Scruton) (متولد ۲۷ فوریه ۱۹۴۴) فیلسوف بریتانیایی در زمینه زیباییشناسی و فلسفه سیاسی است. راجر اسکروتن از مخالفان سرسخت علم گرایان از یک سو، و مارکسیستها از سوی دیگر است. از نظر او علم به تنهایی قادر به حل تمام مشکلات بشر نیست، از طرف دیگر او به علومی مانند روانشناسی فرگشتی توجه دارد و از این رو مفاهیمی مانند مهندسی اجتماعی یا برابری طلبی محض را نیز برنمیتابد. به عنوان مثال وی در دفاع از علوم انسانی و نقد علم (طبیعی) گرایان میگوید «تفسیر فرایندیست که هنگام دیدن تصویری که پیش روی ماست، از ما سر میزند. زمانی که نوبت به ویژگیهای ظریف انسانی، ناگفتههای مسئولیّتپذیری و رازهای شادی و اندوه میرسد برای تفسیر درست موضوع به راهنما و مطالعه نیاز داریم؛ و این چیزیست که علوم انسانی فراهم میکند، از همین رو، زمانی که پژوهشگران ادّعای پرداختن به آنها را دارند و پیشوند «عصبی» به آنها میچسبانند، باید در انتظار پژوهشی مهمل باشیم.» وی همچنین از منتقدان فمینیسم است، از نظر وی فمینیسم نگرشی افراطی است که روابط بشری را دچار اختلا میکند. «زمانی که زنان «هویّت جنسی» خود را آن گونه که فمینیستها پیشنهاد میکنند، وضع نمایند، برای مردان غیرجذاب خواهند شد – یا تنها به عنوان ابژهای جنسی جذّاب خواهند بود؛ و زمانی که مردان دست از آقامنشی بردارند، برای زنان غیرجذّاب خواهند شد. آن روز است که همراهی جنسی از جهان رخت برمیبندد؛ و اینجاست که وظیفهٔ نجات جوانان از این تجویز به اخلاقگراهای سنّتی میرسد، تا گذشتهٔ ندیده را دور از چشم پاسبانهای فمینیست به گوشهای مشتاق و مبهوت برسانند – این حقیقت که جنسیّت به راستی یک برساخت است، امّا برساختی شامل هر دو جنس، که برای موفقیّت در ساختنش، باید با پشتیبانی دوسویه عمل کنند. بنا به تجربهٔ من، جوانان با شنیدن این که انقلاب جنسی ممکن است اشتباه بوده باشد، این که زنان میتوانند با حیا باشند و این که مردان میتوانند به سلامتی آقامنشیشان یک گیلاس بنوشند، نفس راحتی میکشند.»

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.