کتاب صداهایی از چرنوبیل
Voices from Chernobyl
نویسنده کتاب
سوتلانا الکسیویچ
ناشر کتاب
انتشارات کتاب کوله پشتی
مترجم کتاب
حدیث حسینی
ویژگی های کتاب صداهایی از چرنوبیل
کد کتاب:
2196
شابک:
978-6007642818
تعداد صفحه:
318
سال انتشار شمسی:
1404
سال انتشار میلادی:
1997
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
20
299,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب صداهایی از چرنوبیل
معرفی کتاب صداهایی از چرنوبیل
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب صداهایی از چرنوبیل
در روز 26 آپریل 1986، بدترین حادثه ی مربوط به رآکتور هسته ای در تاریخ در چرنوبیل به وقوع پیوست و مساحتی به بزرگی سه چهارم اروپا را آلوده کرد. کتاب صداهایی از چرنوبیل، اولین اثری است که شرح هایی شخصی از این فاجعه را ارائه می کند. نویسنده ی کتاب، سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ با صدها نفر از کسانی مصاحبه کرده که زندگی شان تحت تأثیر این فاجعه قرار گرفته است. داستان های شهروندان بی گناه، آتش نشانان و متصدیان پاکسازی آلودگی، پرده از ترس، سردرگمی و عصبانیتی برمی دارد که هنوز همراه شان است.
کتاب صداهایی از چرنوبیل، اثری فوق العاده بااهمیت، فراموش نشدنی، تأثیرگذار و صادقانه است که به یکی از سخت ترین تجربه های بشر در مواجهه با مشکلات می پردازد.
درباره نویسنده کتاب سوتلانا الکسیویچ
ویژگی های کتاب صداهایی از چرنوبیل
- برنده ی جایزه ی حلقه منتقدین کتاب آمریکا 2005
- سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 2015

گفت و شنودهایی درباره کتاب صداهایی از چرنوبیل
به زیبایی شبیه یک قصه ی پریان آخرالزمانی.
اثری ماندگار.
پراهمیت، قدرتمند و شجاعانه.
خلاصه هایی از کتاب صداهایی از چرنوبیل
جهان به دو بخش تقسیم شده است: یک طرف ماییم؛ چرنوبیلی ها، و طرف دیگر شما ایستاده اید؛ دیگران. دقت کرده اید؟ اینجا هیچ کس نمی گوید که روسی، بلاروسی یا اوکراینی است. ما خودمان را چرنوبیلی می نامیم. «ما چرنوبیلی هستیم.» «من چرنوبیلی ام.» انگار مردمی دیگریم؛ ملتی نو.
حادثه جمعه شب اتفاق افتاد. صبح هیچ کس از هیچ چیز خبر نداشت. من پسرم را به مدرسه فرستادم. شوهرم به سلمانی رفت. خودم مشغول درست کردن ناهار شدم. شوهرم خیلی زود برگشت… برگشت و گفت: «یک چیزی شبیه به آتش سوزی در نیروگاه اتفاق افتاده. دستور: رادیو خاموش نشود.» این یک آتش سوزی معمولی نبود، بلکه چیزی بود شبیه به تابش نور. زیبا بود. در سینما هم چیزی مشابه آن ندیده بودم. آن شب همه در بالکن ها جمع شده بودند. هرکس بالکن نداشت، می رفت به خانه دوستانش. خانه ما طبقه نهم بود و دید عالی داشتیم. فاصله مستقیم مان سه کیلومتری می شد. بچه ها را بیرون می آوردند و روی دست می گرفتند: «نگاه کن! یادت بماند!»
ما نمی دانستیم مرگ ممکن است این قدر زیبا باشد. من تمام شب نخوابیدم. ساعت هشت صبح نظامیانی با ماسک های ضدگاز در خیابان ها در حرکت بودند. هنگامی که سربازان و ادوات جنگی را در خیابان ها دیدیم، نترسیدیم، بلکه برعکس، آرامش پیدا کردیم. حالا که ارتش به کمک مان آمده، همه چیز درست خواهد شد. ما هنوز درکی از آن نداشتیم که اتم صلح آمیز هم می تواند مرگبار باشد و این که انسان در برابر قوانین فیزیک ناتوان است.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.