استیونسن رمان دکتر جکیل وآقای هاید را که در کابوسی به ذهنش رسیده بود به دلیل نارضایتی سوزاند اما به سرعت پشیمان شد و دیگر بار آن را سه روزه نوشت و یکی از آثار ماندگار ادبیات جهانی را خلق کرد.«دکتر جکیل…» هم یکی از آثار کلاسیکی است که به شکلی از داستان گوتیک رسمیت میبخشد. همینطور رمان «دکتر جکیل…» به عنوان الگوی داستانهایی با شخصیتهایی با هویت دوگانه و حتی نوع داستان ابرقهرمانی که مبنای اصلی کمیک استریپ را میسازند شناخته میشود. اما چرا «دکتر جکیل… » به محض انتشار در انگلستان به طرز شگفت انگیزی محبوب شد.

قسمت هایی از کتاب دکتر جکیل و آقای هاید
نیمه شبی سرد به سمت خانه می رفتم. ساعت حدود سه بود و چراغ های خیابان نور می تاباند، اما تا چشم کار می کرد اثری از موجود زنده به چشم نمی خورد.
ناگهان دو نفر را در دو سمت خیابان دیدم؛ یکی مردی کوتاه قد و دیگری دختری کوچک که حدود هشت سال داشت. مرد با قدم های تند پیش می رفت و دختر در جهت مخالف او می دوید. به ناگاه اتفاق عجیبی افتاد؛ دختر که می دوید به مرد اصابت کرد و نقش زمین شد، مرد هم بی توجه پای اش را روی بدن دخترک گذاشت و از روی او عبور کرد! دختر با تمام قوا فریاد می کشید و گریه می کرد، اما مرد بی تفاوت مسیرش را ادامه داد؛ تو گویی نه انسان، بلکه ماشینی بی احساس بود.
فریادزنان مرد را تعقیب کردم، او را گیر انداختم و پیش دختربچه برگرداندم. جمعیت زیادی دور دخترک جمع شده بودند؛ از خانواده اش تا همسایه ها. دختر هنوز گریه می کرد و کسی را دنبال دکتر فرستاده بودند. مرد بالای سر دختر ایستاد؛ در چهره اش هیچ احساسی به چشم نمی خورد، اما نگاهش که از روی من گذشت، خون در رگ های ام یخ بست! به ناگاه نفرتی بی وصف تمام وجودم را پر کرد.
درباره نویسنده کتاب: رابرت لوییس استیونسون
رابرت لوئیس بالفور استیونسون، زاده ی 13 نوامبر 1850 و درگذشته ی 3 دسامبر 1894، رمان نویس، شاعر، مقاله نویس و سفرنامه نویس اسکاتلندی بود.او در شهر ادینبورگ اسکاتلند به دنیا آمد و در سال 1857، به مدرسه ی هندرسون رفت اما به خاطر وضعیت بد جسمانی تنها چند هفته در آن جا دوام آورد و تا سال 1859 به مدرسه بازنگشت.استیونسون در اکتبر 1864 به دنبال بهبود وضعیت سلامتی اش، به مدرسه ی خصوصی رابرت تامسون رفت و سه سال بعد برای تحصیل در رشته ی مهندسی به دانشگاه ادینبورگ وارد شد.او خیلی زود وارد حلقه های ادبی لندن شد و با نویسندگان معاصر بسیاری آشنا گشت و خودش نیز آثار موفقی خلق کرد.رابرت لوئیس استیونسون در سال 1894 در حالی که داشت با همسرش صحبت می کرد و در بطری نوشیدنی را باز می کرد، ناگهان از همسرش پرسید: «این چی بود؟ آیا صورتم عجیب به نظر می رسد؟» و از حال رفت. او چند ساعت پس از این اتفاق در سن 44سالگی جان خود را از دست داد.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.