نقد و بررسی کتاب دنیای جادویی مریگلد
«دنیای جادویی مریگلد» کتابی نوشته ال ام مونتگمری، نویسنده کانادایی است. این اثر در دسته ادبیات خانوادگی قرار میگیرد. این رمان برای رده سنی نوجوانان مناسب است و نخستین بار در سال 1925 به چاپ رسیده است.
رمان «دنیای جادویی مریگلد» درباره نویسنده کتاب دختری جوان است که پیش از آنکه به دنیا بیاید پدر خود را از دست داده است. مریگولد در مزرعه پدری خود، که بستگان نزدیک او در آن هستند، زندگی میکند. خانواده ماریگلد شامل مادر، مادربزرگ، عمو کلون که ملوانی بازنشسته است، و عمه ماریگلد میشود. ماریگلد در کودکی به بیماری خطرناک مخملک مبتلا میشود و جان او در خطر است. پزشکی ماهر جان او را نجات میدهد و از آن خانواده نام پزشک را بر روی کودک میگذارند و به او ماریگلد میگویند. ماریگلد دختری خیالاتی است و مدام در رویا به سر میبرد و در حال خیالپردازی است. ماریگلد بیشتر دوران کودکی خود را با دوست خیالی خود سیلویا گذرانده که شاهزادهای روسی است و همیشه لباس سبز میپوشد.
ماریگلد در خیالات خود با همسر اول پدرش که کلمنتین نام دارد حسادت و رقابت عجیبی را آغاز میکند و بخشهای فراوانی از این کتاب به روایت این حسادت میپردازد و حسادتهای خود را با سیلویا در میان میگذارد.
ماریگلد بزرگ میشود، اما وابستگی او به سیلویا، دوست خیالی که در ذهن پرورانده حفظ می شود. زندگی خیالی ماریگلد با سیلویا باعث نگرانی خانوادهاش شده است. اما خانوادهای جدید به همسایگی ماریگلد و بستگانش میآیند که پسری نوجوان و همسن و سال با ماریگلد دارند. با آمدن پسر جوان، ماریگلد یاد میگیرد که از دوستی واقعی لذت ببرد. با ادامهدار شدن رابطه ماریگلد با همسایه جدید کم کم سیلویا در ذهن دختر جوان کمرنگ میشود و به آرامی دیگر در رویاهای دختر جوان نیست. ماریگلد پس از مدتی برای از بین رفتن سیلویا غمگین شده و عزاداری میکند.
این رمان درباره نویسنده کتاب دوران گذار از نوجوانی به جوانی و بحران میان خیالپردازی و واقعیت است.
رمان «دنیای جادویی مریگلد» درباره نویسنده کتاب دختری جوان است که پیش از آنکه به دنیا بیاید پدر خود را از دست داده است. مریگولد در مزرعه پدری خود، که بستگان نزدیک او در آن هستند، زندگی میکند. خانواده ماریگلد شامل مادر، مادربزرگ، عمو کلون که ملوانی بازنشسته است، و عمه ماریگلد میشود. ماریگلد در کودکی به بیماری خطرناک مخملک مبتلا میشود و جان او در خطر است. پزشکی ماهر جان او را نجات میدهد و از آن خانواده نام پزشک را بر روی کودک میگذارند و به او ماریگلد میگویند. ماریگلد دختری خیالاتی است و مدام در رویا به سر میبرد و در حال خیالپردازی است. ماریگلد بیشتر دوران کودکی خود را با دوست خیالی خود سیلویا گذرانده که شاهزادهای روسی است و همیشه لباس سبز میپوشد.
ماریگلد در خیالات خود با همسر اول پدرش که کلمنتین نام دارد حسادت و رقابت عجیبی را آغاز میکند و بخشهای فراوانی از این کتاب به روایت این حسادت میپردازد و حسادتهای خود را با سیلویا در میان میگذارد.
ماریگلد بزرگ میشود، اما وابستگی او به سیلویا، دوست خیالی که در ذهن پرورانده حفظ می شود. زندگی خیالی ماریگلد با سیلویا باعث نگرانی خانوادهاش شده است. اما خانوادهای جدید به همسایگی ماریگلد و بستگانش میآیند که پسری نوجوان و همسن و سال با ماریگلد دارند. با آمدن پسر جوان، ماریگلد یاد میگیرد که از دوستی واقعی لذت ببرد. با ادامهدار شدن رابطه ماریگلد با همسایه جدید کم کم سیلویا در ذهن دختر جوان کمرنگ میشود و به آرامی دیگر در رویاهای دختر جوان نیست. ماریگلد پس از مدتی برای از بین رفتن سیلویا غمگین شده و عزاداری میکند.
این رمان درباره نویسنده کتاب دوران گذار از نوجوانی به جوانی و بحران میان خیالپردازی و واقعیت است.
درباره نویسنده کتاب ال ام مونتگمری
لوسی مود مونتگمری، زاده ی 30 نوامبر 1874 و درگذشته ی 24 آپریل 1942، نویسنده ی کانادایی بود.مونتگمری در کلیفتون به دنیا آمد و در بیست و یک ماهگی، مادرش را بر اثر بیماری از دست داد. پس از آن، پدربزرگ و مادربزرگش مسئول بزرگ کردن او شدند. مونتگمری پس از فارغ التحصیلی ، یک سال را در کنار پدر و نامادری اش گذراند و اولین اثر خود را که یک شعر بود، در روزنامه ی دیلی پاتریوت به انتشار رساند. او سپس یک دوره ی معلمی دو ساله را در یک سال گذراند و در سال های 1895 و 1896 به تحصیل در رشته ی ادبیات پرداخت.جسد بی جان لوسی مود مونتگمری در روز 24 آپریل 1942 در خانه اش پیدا شد. ابتدا دلیل مرگ وی، انسداد شریان های قلب عنوان شد اما مدتی بعد، صحبت از افسردگی و خودکشی او به میان آمد

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.