یوگنی زامیاتین که بیشتر به خاطر رمان دیستوپیایی «ما» شناخته میشود، جدا از حرفهی نویسندگی، در حوزهی مهندسی کشتیسازی، فیلمنامهنویسی و نقد ادبی نیز چهرهی شناختهشدهای در روسیه بود. فعالیت ادبی او در دورانی شکوفا شد که روسیه دورهای پرتلاطم را در جبههی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود میگذراند. او با اینکه عضو وفادار حزب بلشویک روسیه بود در سال ۱۹۳۱ شوروی را برای همیشه ترک کرد و تنها شش سال بعد در پاریس بر اثر سکتهی قلبی درگذشت و به همراهی اندک شماری از دوستان و دوستداران هنرمندش آنجا به خاک سپرده شد.«در آبادی» نخستین داستان یوگنی زامیاتین است که در ۱۹۱۱آغاز و حدود دو سال بعد در مجلهای به چاپ رسید. چهرههای برجستهی بیشماری این داستان را برترین داستان زامیاتین دانسته اند. «در آبادی» به نویسندگان و منتقدان آن زمان نوید داستانهایی را میداد که در فضایی رئالیستی گام بر میدارند و از زندگی و زیست روزمرهی مردم الهام میجویند و در پی بیان آن میآیند. این نکته برای فضای ادبی آن زمان که آکنده از داستانها و نوشتههای فوتوریستی بود تغییری خوشایند را القا میکرد. منتقدان و نویسندگان حسانگیزی و سادگی زبان آن را تحسین میکردند و برتری واقعیگرایی داستان را میستودند.داستان «در آبادی» روایت پسری است پانزده ساله بهنام باریبا که هیچ از درس و مشق نمیفهمد و به گوشزدهای پیوستهی پدرش نیز که میگوید درس بخواند تا برای خودش کسی شود گوش نمیکند. او پس از اینکه در امتحانهایش رد میشود مدرسه را نیمه رها میکند و دور از پدر و خانوادهاش آواره و با ولگردی در آبادی روزگار میگذراند. داستان در بیستوشش فصل کوتاه روایت میشود و سرنوشت باریبا را در آبادیشان دنبال میکند. در پایان رمان نامهای از زامیاتین خطاب به استالین نیز آمده است که در آن او دلایل ناممکن بودن استمرار فعالیت ادبی خود را در شوروی بیان میکند و از او تقاضا میکند تا با درخواست خروج از کشور او موافقت شود.

درباره نویسنده کتاب: یوگنی زامیاتین
یوگنی ایوانویچ زامیاتین نویسنده آثار علمیتخیلی و طنزنویس سیاسی و منقد ادبی روس بود. او در فوریه 1884 در شهر لبدیان، در سیصد کیلومتری جنوب مسکو، و در دوران حکمرانی امپراتوری روسیه به دنیا آمد. با وجود اینکه پدرش کشیش کلیسای ارتدکس بود در سن جوانی از مسیحیت دست کشید و به حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه پیوست. در جوانی و زمانی که دانشجوی مبارز بلشویک بود بارها توسط حکومت تزاری دستگیر، زندانی و تبعید شد. در سال 1905 ماهها در سلول انفرادی ماند و بعد به شهرستان تبعید شد. زامیاتین توانست با لباس مبدل مخفیانه خودش را به پتربورگ برساند، و در آنجا مدرک مهندسیاش را گرفت. در همین دوران بود که شروع به نوشتن کرد. در 1911 پلیس دوباره مچ زامیاتین را گرفت. این بار او را به جایی در خود روسیه تبعید کردند و او در آنجا وقتش را به تصنیف هجویات گذراند. بعد او را به انگلستان فرستادند تا بر ساخت کشتیهای یخشکن روسی نظارت کند. در میان تحولات عظیم سال 1917 بیدرنگ به روسیه برگشت و ماکسیم گورکی برای او، آن آشوبگر مشهور سابق، شغلی ادبی دستوپا کرد. این دوره نقطۀ اوج زندگی و کار زامیاتین بود. در همین دوران بود که زامیاتین رمان معروف خود با نام «ما» را نوشت. نخستین رمان علیتخیلی در ژانر پادآرمانشهری که حکومت پلیسی شوروی را مورد هدف قرار داده بود. بعد از تمامکردن ما در اواخر سال 1920، نسخۀ دستنوشت را به چند دوست نشان داد اما اجازۀ انتشار به او ندادند. در 1921، اثر او، اولین کتابی شد که توسط شورای سانسور شوروی، ممنوع اعلام شد. در نهایت مجبور شد کتابش را برای انتشار به غرب بفرستد. با انتشار رمان خارج از مرزهای روسیه هیاهویی به پا شد که دور از انتظار نبود. نتیجه این عمل، طرد او از کانون نویسندگان شوروی بود. در 1931 استالین اجازه داد زامیاتین و همسرش به پاریس مهاجرت کنند. زامیاتین همواره امید داشت روزی رژیم به او اجازۀ نوشتن دهد و دوباره به آنجا بازگردد. او در نهایت در سکوت و فقر تباه شد و در مارس 1937 بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. مطبوعات شوروی حتی مرگ او را اعلام نکردند.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.