کتاب دره دراز
The long valley
نویسنده کتاب
جان اشتاین بک
ناشر کتاب
انتشارات افق
مترجم کتاب
اسدالله امرایی
ویژگی های کتاب دره دراز
کد کتاب:
164567
شابک:
978-6223320545
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
192
سال انتشار شمسی:
1404
سال انتشار میلادی:
1938
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
1
295,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب دره دراز
معرفی کتاب دره دراز
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب دره دراز و مرگ و زندگی
درباره نویسنده کتاب جان اشتاین بک
ویژگی های کتاب دره دراز و مرگ و زندگی
- جان اشتاین بک برنده جایزه نوبل ادبیات

گفت و شنودهایی درباره کتاب دره دراز و مرگ و زندگی
جان اشتاین بک، آمریکا و آمریکایی ها را بهتر از هر نویسنده ی دیگر قرن بیستم می شناخت.
بهترین مقدمه برای ورود به دنیای آثار اشتاین بک.
کتابی شگفت انگیز.
خلاصه هایی از کتاب دره دراز و مرگ و زندگی
دهکده ی لوما، همچنان که از اسمش پیداست، بر فراز تپه ی گرد نه چندان بلندی ساخته شده است که همچون جزیره ای از دهانه ی گسترده ی دره سالیناس، در کالیفرنیای مرکزی، بیرون زده است. در شمال و خاور آبادی، مردابی نی خیز، چندین کیلومتر گسترده است اما در جنوب، مرداب را خشکانده اند. سبزه زارهای پربار، نتیجه ی این خشکاندن است و خاک سیاه چندان غنی است که کاهو و گل کلم غول آسا در آن می روید. آرزوی آن خاک سیاه در دل صاحبان دهکده ی شمال مرداب راه یافت. جمع شدند و شرکتی عمرانی تشکیل دادند. من برای شرکتی کار می کنم که قرارداد کندن نهری را بسته است. حفار شناور رسید، به هم وصل شد و شروع به کندن وسط مرداب کرد.
مدتی کوشیدم با جماعت در خانه شناور زندگی کنم، اما نشد، پشه هایی که دور و بر حفار می پریدند و مه سنگین زیان بخشی که هر شب از مرداب برمی خاست و تا نزدیک زمین پیش می رفت؛ مرا به دهکده ی لوما کشاند که آنجا، در خانه ی خانم رتز، اتاق آماده ای گرفتم، ملال انگیزترین اتاقی که در عمر داشتم. ممکن بود بیشتر جست و جو کنم، اما با فکر این که خانم رتز به دقت نامه هایم را تحویل خواهد گرفت، تصمیمم را گرفتم. گذشته از هر چیز، فقط خوابیدنم در آن اتاق سرد لخت بود. غذایم را در خوراک پزی خانه ی شناور می خوردم.
میخانه ی بوفالو، حتی در چشم من، جای وحشتناکی بود، اما وقتی که شب در خیابان روی پیاده روهای چوبی می گردی و آن گاه که رشته های بلند مه مرداب همچون پارچه پشمی کثیف مواجی به صورتت می خورد؛ سرانجام وقتی که در چرخان میخانه ی کارل خیکی را گشودی و مردها را دیدی که دورتادور نشسته اند و گپ می زنند و می نوشند و کارل خیکی به طرفت می آید، به نظرت خیلی خوب می آید، از چنگش نمی توانی بگریزی.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.