«بلبشو دره» کتابی نوشته فردریش دورنمات رمان نویس و نمایشنامه نویس سوئیسی است. این رمان که آخرین اثر کامل برجای مانده از دورنمات است در دسته آثار داستانی با محوریت فلسفه و روانشناسی تقسیم بندی می شود. نویسنده در «بلبشو دره» نگاهی به ذات قدرت طلب انسان در قرن بیستم و عصر حاضر دارد. دورنمات در این رمان در پی اثبات این فلسفه است که ذات انسان ماهیتی شیطانی دارد و هرگز تغییر نخواهد کرد، بنابراین نباید امیدی به تغییر آینده بشر در جهت خیر داشت. دورنمات در «بلبشو دره» با نگاهی فلسفی خیر و شر را رو به روی هم قرار می دهد و به داستان پایاناپذیر فقرا و ثروتمندان می پردازد که تضادهای فراوانی را در عصر حاضر به وجود آورده است. داستان «بلبشو دره» درباره واعظی مذهبی به نام موسی ملکر است که سعی می کند ثروتمندان را از زیر بار ثروت خود رها کند تا بتوانند پس از مرگ به رستگاری برسند و دروازه های بهشت به روی آن ها گشوده شود. موسی ملکر واعظ مرموز روستای بلبشو است. ساکنان این منطقه که در دره ای سرسبز و خوش آب و هوا قرار دارد به رغم منابع طبیعی فراوان در فقر زندگی می کنند. موسی در موعظه های خود همیشه از جمله ای استفاده می کند با این عنوان که “خوشا به حال فقرا”. او با همین عبارت ساده میلیونرهای فراوانی را از سراسر دنیا به ویژه آمریکا به دره بلبشو جذب می کند. موسی نقاهتسرایی در بلبشودره برپا میکند تا میلیونرها را از آمریکا و اروپا گرد هم جمع کند. میلیونرها به روستای بلبشو می روند و با راهکارهایی که موسی به آن ها ارائه می کند به خدمت مردم فقیر روستا درمی آیند. میلیونرها کارهایی که فقرا برای گذران زندگی انجام می دهند را در پیش می گیرند. دورنمات با تجمع ثروتمندان در یک جا و وادار کردن آن ها به کارهایی که برای آن ها دون شان به حساب می آید طنزی به وجود می آورد و پنهانترین لایههای سیاه درون انسان را با کمدی نیش دار خود توصیف می کند. در نهایت اوضاع در دره بلبشو به گونه ای پیش می رود که بر دارایی میلیونرها هر روز افزوده می شود و فقرا نیز در چاه فقر بیشتر سقوط می کنند.

درباره نویسنده کتاب: فریدریش دورنمات
فریدریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) نمایشنامهنویس و رماننویس برجسته سوئیسی در پنجم ژانویه (15 دی) 1921 در یکی از روستاهای اطراف شهر برن در کشور سوئیس متولد شد. پدر دورنمات کشیشی معتقد و متدین و پدربزرگش شاعری بذلهگو و سرشناس بود که به خاطر شعرهای انتقادآمیز سیاسی که میسرود به او لقب شاعر سیاسی پرخاش جو داده بودند. تأثیر ویژگیهای این دو نفر بر دورنمات بسیار زیاد بود، چنانکه این تأثیر را به آسانی در بیشتر نوشتههای این نمایشنامهنویس شهیر میتوان مشاهده کرد.
دورنمات در 13 سالگی همراه با خانواده راهی پایتخت شد. در این شهر پس از اتمام دوران متوسطه وارد دانشگاه شد و بر اساس تأثیری که از پدر و پدربزرگش گرفته بود در رشته علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت. پس از تحصیل در رشته ادبیات و فلسفه، چندی در کش و قوس بود که نقاشی را حرفه خود قرار دهد یا نویسندگی را. به زودی حرفه نویسندگی را برگزید، اما نقاشی را هم هرگز کنار نگذاشت. تابلوها و طرحهای او آشکارا نشان میدهد که تئاتر برای او پلی میان نقاشی و ادبیات است. در جوانی، نقد تئاتر و نیز رمانهای جنایی هم مینوشت. پس از چند سال وارد دانشگاه زوریخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصیل داد. اما پس از مدتی فشار مالی و فضای کلی دانشگاه و پرداختن به ادبیات نمایشی او را از ادامه تحصیل بازداشت. این نویسنده که ثروت پدری نداشت به کار نگارش مشغول شد و کتاب مشکلات تئاتر را به رشته تحریر درآورد. او برای امرار معاش به نوشتن نمایشنامههای رادیویی روی آورد و از این راه پول خوبی به دست آورد، چنانکه موفق شد مشکلات مالی خانواده را که شامل همسر و سه فرزندش میشد از این راه تا حدود زیادی حل کند.
نخستین نمایشنامه دورنمات در سال 1947 با عنوان این نوشته شد عرضه شد. داستان این اثر بر اساس جنگهای قرن 16 میلادی در اروپا به رشته تحریر درآمده بود. دومین نمایشنامه خود را یک سال بعد با عنوان نابینا نوشت. این اثر داستان غمانگیز دوک نابینایی است که با از دست دادن پسر و دخترش که عزیزترین بستگانش هستند، روحش چنان آزار میبیند که احساس میکند در پایان زندگی قرار دارد و عریان در کوچه و خیابان پرسه میزند و به بیان درونیات خود با خداوند میپردازد.
دورنمات در 13 سالگی همراه با خانواده راهی پایتخت شد. در این شهر پس از اتمام دوران متوسطه وارد دانشگاه شد و بر اساس تأثیری که از پدر و پدربزرگش گرفته بود در رشته علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت. پس از تحصیل در رشته ادبیات و فلسفه، چندی در کش و قوس بود که نقاشی را حرفه خود قرار دهد یا نویسندگی را. به زودی حرفه نویسندگی را برگزید، اما نقاشی را هم هرگز کنار نگذاشت. تابلوها و طرحهای او آشکارا نشان میدهد که تئاتر برای او پلی میان نقاشی و ادبیات است. در جوانی، نقد تئاتر و نیز رمانهای جنایی هم مینوشت. پس از چند سال وارد دانشگاه زوریخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصیل داد. اما پس از مدتی فشار مالی و فضای کلی دانشگاه و پرداختن به ادبیات نمایشی او را از ادامه تحصیل بازداشت. این نویسنده که ثروت پدری نداشت به کار نگارش مشغول شد و کتاب مشکلات تئاتر را به رشته تحریر درآورد. او برای امرار معاش به نوشتن نمایشنامههای رادیویی روی آورد و از این راه پول خوبی به دست آورد، چنانکه موفق شد مشکلات مالی خانواده را که شامل همسر و سه فرزندش میشد از این راه تا حدود زیادی حل کند.
نخستین نمایشنامه دورنمات در سال 1947 با عنوان این نوشته شد عرضه شد. داستان این اثر بر اساس جنگهای قرن 16 میلادی در اروپا به رشته تحریر درآمده بود. دومین نمایشنامه خود را یک سال بعد با عنوان نابینا نوشت. این اثر داستان غمانگیز دوک نابینایی است که با از دست دادن پسر و دخترش که عزیزترین بستگانش هستند، روحش چنان آزار میبیند که احساس میکند در پایان زندگی قرار دارد و عریان در کوچه و خیابان پرسه میزند و به بیان درونیات خود با خداوند میپردازد.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.