کتاب بازها 3
(فرار از آلکاتراز)
The Alcatraz Escape
نویسنده کتاب
جنیفر چمبلیس برتمن
ناشر کتاب
انتشارات پرتقال
مترجم کتاب
مانا میثاقی
ویژگی های کتاب بازها 3
کد کتاب:
43371
شابک:
978-6004629669
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
239
سال انتشار شمسی:
1404
سال انتشار میلادی:
2018
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
10
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب بازها 3
معرفی کتاب بازها 3
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب بازها 3
گاریسون گریسولد ، سازنده افسانه ای بازی ادبی ، بار دیگر با “فرار از صخره” دوباره به کار خود برگشته است. برای آخرین بازی خود ، گریسولد با نویسنده معروف – و مشهور به منزوی بودن- و معمایی نویس ، ارول روی ،برای طراحی یک چالش حماسی اتاق فرار در جزیره آلکاتراز همکاری کرده است.
امیلی و جیمز مشتاقانه شرکت می کنند ، اما موجی از شهرت که از ماجراهای اخیرشان با خود حمل می کنند، آنها را هدف قرار می دهد. یادداشت های تهدیدآمیز ، موارد گمشده و حادثه ای که شاید تصادفی نبوده ، این دو نفر را نگران کرده است که شخصی در تلاش است آنها را به هر قیمتی از بازی خارج کند.
وقتی برادر امیلی دستگیر می شود و او را به خاطر همه کارهای اشتباه سرزنش می کنند ، امیلی مطمئن است که ماتیو دارد کارهایی می کند. با حضور متیو در خط ، امیلی و جیمز توانایی مقابله با این معما را ندارند.
کتاب فرار از آلکاتراز کتاب سوم از مجموعه ی کتاب بازها است. این مجموعه برای گروه سنی کودکان و نوجوانان نوشته شده است و ماجراهای امیلی و جیمز را دنبال می کند و ژانر آن معمایی است. فرار از آلکاتراز توسط مان میثاقی ترجمه شده است. این کتاب را نشر پرتقال منتشر کرده است.
درباره نویسنده کتاب جنیفر چمبلیس برتمن
ویژگی های کتاب بازها 3
- نامزد جایزه ی A Lamplighter Triple Crown Award

خلاصه هایی از کتاب بازها 3
امیلی کرین و بهترین دوستش، جیمز، توی راه خاکی باریکی می دویدند که یک طرفش را نرده های چوبی پر از دیوارنویسی گرفته بود و طرف دیگرش را پرچینی پوشیده از پیچک. راه باریک به صورت افقی تپه را قطع می کرد. امیلی ساختمانهای دوطبقه و سه طبقهی جلو و پشت سرشان را نمی دید، ولی می دانست ساختمانها آنجا هستند.
جیمز هنهن کنان گفت: «الان بهمون میرسن.»
امیلی پشت سرش را نگاه کرد. مسیر پشتشان تا همان داربست قوس داری که از زیرش آمده بودند تو، خالی بود. دوان دوان از کنار علفهای هرزی که تا گوشهایشان می رسید گذشتند. بوتهی بزرگی بالای پرچین گیر کرده بود، انگار می خواسته از آنجا فرار کند و بپرد توی مسیر خاکی. به پیچی رسیدند که به خیابان محلهی امیلی و جیمز توی سانفرانسیسکو راه داشت.
امیلی داد زد: «دیگه تقریبا رسیدیم، داریم برنده میشیم!» ولی یکی که کلاه گرم کنش روی صورتش را گرفته بود پرید جلوی خروجی و راهشان را بست. امیلی انتظار نداشت از جلو راهشان را ببندند.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.