مجموعه داستان «التهاب مغز» اثری کمدی با درونمایههایی گهگاه سیاسی است که به قلم «میخائیل بولگاکوف» نویسندهی طنزپرداز روسی نوشته و بهتازگی ترجمه و منتشر شده است. میخائیل بولگاکوف نویسندهی شهیر روسی، با کتاب مرشد و مارگاریتا در ایران و جهان شناخته شد. اثری زیبا و عمیق که باورهای خوانندگان را و تفسیرشان را از واقعیت مورد هدف قرار میدهد. داستانهای کوتاه بولگاکوف نیز از همان قوام و کیفیتی رمانهای او برخوردار است و مسائل بسیار بزرگ را در هالهای از طنز در اختیار مخاطب قرار میدهد.کتاب «التهاب مغز» مجموعهای از هشت داستان کوتاه است که در برای اولین برای در فاصله زمانی کوتاهی در یکی از مجلات لنینگراد به چاپ رسید. داستانها هرکدام بازتابدهندهی بخشی از مردم و اجتماع روسیه را در سالهای انتقال قدرت در شوروی مورد بررسی قرار میدهند. نظام سلطنتی تزارها که سالها قبل سقوط کرده و قرائت اولیه از کمونیسم نیز گذشته و حالا شوروی استالین روی کار آمده است. این هرجومرج و بیثباتی در همه چیز را میتوان بهوضوح در آثار بولگاکوف مشاهده کرد. داستان «التهاب مغز» که نام کتاب نیز برگرفته از همین داستان است روایتی از یک نویسندهی فقیر روس است که ناچار است برای تهیهی تکهای نان و جرعهای آب! داستان بنویسد. او التهاب مغز را ناشی از فشاری که به نویسنده وارد میشود عنوان میکند و بهنوعی اشاره به وضعیت روشنفکران و سطح زندگی مردم در آن دوره از تاریخ روسیه دارد.اگر به داستانهای کمدی علاقه دارید و طعم تلخ، مزهی مورد تأیید شما است حتما نگاهی به «التهاب مغز» بیندازید.

درباره نویسنده کتاب: میخائیل بولگاکف
میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف، زاده ی 15 مه 1891، کیف و درگذشته 10 مارس 1940، مسکو، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور روسی در نیمه ی اول قرن بیستم است. مشهورترین اثر او مرشد و مارگاریتا است.میخائیل بولگاکف در پانزدهم ماه مه 1891 در خانواده ای فرهیخته در شهر کیف اوکراین متولد شد. پدرش آفاناسی ایوانویچ دانشیار آکادمی علوم الهی و مادرش، واروارا میخائیلونا دبیر دبیرستانی در شهر کیف بود. پس از تولد فرزند اول، یعنی میخائیل، مادر از تدریس دست کشید و بیشتر وقت خود را به تربیت او اختصاص داد. بعد از میخائیل ویرا- نادژدا- واراوار- نیکلای- ایوان و لینا به جمع خانواده اضافه شدند. در زمان حیات پدر، اصول اخلاقی جدی بر خانه حاکم بود؛ ولی در اثر این شیوه ی تربیت، میخائیل مرد سر به زیر و مقدسی نشد.در سال 1901 او را به دبیرستان شماره ی یک شهر کیف به نام الکساندرفسکی فرستادند. در آنجا بود که استقلال و خودرایی واپس زده ی خود را نشان داد. به هیچ گروه یا انجمن سیاسی نپیوست و شخصیت منحصربه فرد و نامتعارفش توجه اطرافیان را به خود جلب کرد. گرچه میخائیل دوست داشت دنباله کار پدر را بگیرد اما پدرش علاقه مند بود پسرش پزشک شود. میخائیل پس از پایان تحصیلات دبیرستانی در 1909 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه دانشگاه کیف شد و در 1916 آن را به پایان رساند.او تا سپتامبر 1917 به فعالیت های پزشکی خود در «نیکلسی» ادامه داد و سپس به بیمارستان «ویازما» منتقل شد. پس از انقلاب اکتبر سال در فوریه 1917، کیف بازگشت. بولگاکف همه ی کوشش خود را برای ملحق نشدن به ارتش به کار برد. با این همه ناچار شد بکی دو روز در ارتش پتلورا خدمت کند، اما از آنجا فرار کرد و در پاییز سال 1919 به ارتش «دنکین» پیوست و به ولادی قفقاز اعزام شد و در آنجا به مداوای سربازان و افسرانی که در نبرد با ارتش سرخ مجروح می شدند، پرداخت. با شکست ارتش سفید از انقلابیون سرخ، برادران بولگاکف مجبور به فرار و مهاجرت از سرزمین مادری خود شدند. هرچند بولگاکف عملا نشان داده بود که به هیچ گروهی وابسته نیست اما پس از پیروزی بلشویک ها، آنها اجازه ندادند فعالیت وسیع ادبی داشته باشد. زیرا پدرش مدرس مذهبی و دو برادرش ضدانقلاب و فراری بودند.بولگاکف درطول زندگی سه بار ازدواج کرد. او در سال 1910 میخائیل با «تاتیانا نیکلایونا لاپا» که دوره دبیرستان را می گذراند آشنا شد و این آشنایی در سال 1913 به ازدوجشان انجامید و در سال 1924 به شکست منتهی شد. او در همین سال با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد. این ازدواج هم در سال 1932 به جدایی انجامید و کمی بعد با «یلنا شیلوفسکی» ازدواج کرد. اعتقاد بر این است که «یلنا شیلوفسکی» منبع الهام شخصیت مارگریتا در رمان «مرشد و مارگریتا» بوده است. بولگاکف سرانجام در دهم مارس 1940 بر اثر نوعی بیماری کبدی موروثی درگذشت و پیکر او را در گورستان نووودویچی مسکو به خاک سپردند. از آثار بولگاکف که به فارسی ترجمه شده اند می توان به مرشد و مارگریتا، دل سگ، برف سیاه و مرفین و تخم مرغ های شوم نام برد.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.