نقد و بررسی کتاب اشباح مارکس
کتاب «اشباح مارکس»، نوشته فیلسوف فرانسوی ژاک دریدا و منتشرشده برای اولین بار در سال ۱۹۹۳ توسط انتشارات روتلج، یکی از آثار تأثیرگذار و بحثبرانگیز در فلسفه سیاسی اواخر قرن بیستم به شمار میرود. این اثر حاصل سخنرانیهای دریدا در دانشگاه کالیفرنیا، ایروین است که در آن میراث مارکسیسم را در جهان پس از جنگ سرد مورد بازخوانی قرار میدهد و خوانندگان را به بازنگری اندیشه مارکسیستی فراتر از چارچوبهای ایدئولوژیک محدود فرا میخواند. دریدا در این کتاب نشان میدهد که چگونه «اشباح» – حضور شبحوار ایدهها و جنبشهای تاریخی – همچنان در زمان حال فعال و تأثیرگذار هستند.
لحن متن همزمان روشنفکرانه، تأملی و جدلی است و سبک دریدا ترکیبی از استدلال فلسفی دقیق و ذوق ادبی خاص او را به نمایش میگذارد. او با رویکرد ساختارشکنانه خود، روایت خطی مرسوم را کنار میگذارد و با تلفیق ارجاعات فلسفی، تأملات تاریخی و نقد نظری، مفاهیم مارکسیستی مانند مبارزه طبقاتی، ماتریالیسم تاریخی و عدالت را مورد پرسش قرار میدهد و فرضیات زیربنایی جامعه سرمایهداری معاصر را به چالش میکشد. فرضیه اصلی کتاب در عنوان آن خلاصه شده است: «اشباح مارکس» نشاندهنده آثار ماندگار و کار ناتمام اندیشه مارکس در جهانی است که ادعا میکند از آن فراتر رفته است. دریدا با توجه به سقوط اتحاد جماهیر شوروی و تز «پایان تاریخ» آغاز میکند، اما نشان میدهد که نقد مارکس بر سرمایهداری همچنان سایه خود را بر سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهانی حفظ کرده است. او مارکسیسم را نه به عنوان دکترین بسته، بلکه به عنوان یک میراث اخلاقی و سیاسی نقد و بررسی میکند که مستلزم تعامل، نقد و بازآفرینی مداوم است. دریدا همچنین تنش بین تکرار و بازگشت را بررسی میکند و نشان میدهد که مسئولیت اخلاقی در قبال اندیشه مارکس حتی با تغییر شرایط تاریخی همچنان پابرجاست. مضامین کلیدی کتاب شامل ماهیت نامیرای ایدهها، مسئولیت در قبال آینده و تعامل حافظه، تاریخ و عدالت است. دریدا چگونگی ناپدید شدن و تداوم ایدئولوژیها را تحلیل میکند و تأکید میکند که نادیده گرفتن درسهای گذشته خطر تکرار بیعدالتیهای سیستماتیک را به همراه دارد. تحلیل او از مارکس همزمان تاریخی، اخلاقی و ادبی است و با مفاهیم و متون به عنوان نیروهایی زنده و شبحوار برخورد میکند که آگاهی اجتماعی را شکل میدهند. به جای شخصیتهای روایی، «عوامل» کتاب مفهومی هستند و شامل خود مارکس، سرمایهداری، کمونیسم و اشباح ایدئولوژی میشوند. این مفاهیم به عنوان طرفهای گفتگو در یک بحث فلسفی عمل میکنند و امکان بازنگری ساختارهای سیاسی و اقتصادی سنتی را بررسی میکنند، در حالی که بر ضرورت مسئولیت اخلاقی در جهان مدرن تأکید دارند. کتاب با استقبال گسترده و در عین حال بحثبرانگیز مواجه شد. محققان توانایی دریدا در بازخوانی تفکر مارکسیستی برای خوانندگان پس از جنگ سرد و چارچوب اخلاقی او را ستودند، در حالی که منتقدان گاهی به سبک متراکم و ساختارشکنانه کتاب اشاره کرده و کاربرد عملی سیاسی آن را محدود ارزیابی کردند. با این حال، «اشباح مارکس» به عنوان یکی از منابع محوری در فلسفه سیاسی پساساختارگرا، نظریه انتقادی و اخلاق معاصر باقی مانده است. ژاک دریدا (۱۹۳۰-۲۰۰۴) به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان قرن بیستم، بیشتر به خاطر توسعه مفهوم ساختارشکنی شناخته میشود؛ روشی انتقادی که تقابلهای دوگانه را مورد پرسش قرار داده و قطعیتهای ظاهری متون را بیثبات میکند. آثار او از ادبیات و زبانشناسی تا فلسفه اخلاق و سیاست را در بر میگیرد و او را به یکی از چهرههای برجسته و بحثبرانگیز فلسفه معاصر تبدیل کرده است. «اشباح مارکس» نمونهای بارز از تعامل دریدا با مسائل سیاسی و اخلاقی است و نشان میدهد که چگونه رویکردهای انتزاعی میتوانند دغدغههای اجتماعی و تاریخی مبرم را روشن کنند.
در مجموع، «اشباح مارکس» کاوشی عمیق در چگونگی تأثیر ماندگار اندیشه مارکسیستی بر گفتمان اخلاقی، سیاسی و فرهنگی معاصر است. دریدا خوانندگان را دعوت میکند تا با تاریخ، مسئولیت و ایدئولوژی به شیوهای هم فکریبرانگیز و هم اخلاقی مواجه شوند و جایگاه اثر را به عنوان سنگبنای تأمل فلسفی معاصر تثبیت میکند.
لحن متن همزمان روشنفکرانه، تأملی و جدلی است و سبک دریدا ترکیبی از استدلال فلسفی دقیق و ذوق ادبی خاص او را به نمایش میگذارد. او با رویکرد ساختارشکنانه خود، روایت خطی مرسوم را کنار میگذارد و با تلفیق ارجاعات فلسفی، تأملات تاریخی و نقد نظری، مفاهیم مارکسیستی مانند مبارزه طبقاتی، ماتریالیسم تاریخی و عدالت را مورد پرسش قرار میدهد و فرضیات زیربنایی جامعه سرمایهداری معاصر را به چالش میکشد. فرضیه اصلی کتاب در عنوان آن خلاصه شده است: «اشباح مارکس» نشاندهنده آثار ماندگار و کار ناتمام اندیشه مارکس در جهانی است که ادعا میکند از آن فراتر رفته است. دریدا با توجه به سقوط اتحاد جماهیر شوروی و تز «پایان تاریخ» آغاز میکند، اما نشان میدهد که نقد مارکس بر سرمایهداری همچنان سایه خود را بر سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهانی حفظ کرده است. او مارکسیسم را نه به عنوان دکترین بسته، بلکه به عنوان یک میراث اخلاقی و سیاسی نقد و بررسی میکند که مستلزم تعامل، نقد و بازآفرینی مداوم است. دریدا همچنین تنش بین تکرار و بازگشت را بررسی میکند و نشان میدهد که مسئولیت اخلاقی در قبال اندیشه مارکس حتی با تغییر شرایط تاریخی همچنان پابرجاست. مضامین کلیدی کتاب شامل ماهیت نامیرای ایدهها، مسئولیت در قبال آینده و تعامل حافظه، تاریخ و عدالت است. دریدا چگونگی ناپدید شدن و تداوم ایدئولوژیها را تحلیل میکند و تأکید میکند که نادیده گرفتن درسهای گذشته خطر تکرار بیعدالتیهای سیستماتیک را به همراه دارد. تحلیل او از مارکس همزمان تاریخی، اخلاقی و ادبی است و با مفاهیم و متون به عنوان نیروهایی زنده و شبحوار برخورد میکند که آگاهی اجتماعی را شکل میدهند. به جای شخصیتهای روایی، «عوامل» کتاب مفهومی هستند و شامل خود مارکس، سرمایهداری، کمونیسم و اشباح ایدئولوژی میشوند. این مفاهیم به عنوان طرفهای گفتگو در یک بحث فلسفی عمل میکنند و امکان بازنگری ساختارهای سیاسی و اقتصادی سنتی را بررسی میکنند، در حالی که بر ضرورت مسئولیت اخلاقی در جهان مدرن تأکید دارند. کتاب با استقبال گسترده و در عین حال بحثبرانگیز مواجه شد. محققان توانایی دریدا در بازخوانی تفکر مارکسیستی برای خوانندگان پس از جنگ سرد و چارچوب اخلاقی او را ستودند، در حالی که منتقدان گاهی به سبک متراکم و ساختارشکنانه کتاب اشاره کرده و کاربرد عملی سیاسی آن را محدود ارزیابی کردند. با این حال، «اشباح مارکس» به عنوان یکی از منابع محوری در فلسفه سیاسی پساساختارگرا، نظریه انتقادی و اخلاق معاصر باقی مانده است. ژاک دریدا (۱۹۳۰-۲۰۰۴) به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان قرن بیستم، بیشتر به خاطر توسعه مفهوم ساختارشکنی شناخته میشود؛ روشی انتقادی که تقابلهای دوگانه را مورد پرسش قرار داده و قطعیتهای ظاهری متون را بیثبات میکند. آثار او از ادبیات و زبانشناسی تا فلسفه اخلاق و سیاست را در بر میگیرد و او را به یکی از چهرههای برجسته و بحثبرانگیز فلسفه معاصر تبدیل کرده است. «اشباح مارکس» نمونهای بارز از تعامل دریدا با مسائل سیاسی و اخلاقی است و نشان میدهد که چگونه رویکردهای انتزاعی میتوانند دغدغههای اجتماعی و تاریخی مبرم را روشن کنند.
در مجموع، «اشباح مارکس» کاوشی عمیق در چگونگی تأثیر ماندگار اندیشه مارکسیستی بر گفتمان اخلاقی، سیاسی و فرهنگی معاصر است. دریدا خوانندگان را دعوت میکند تا با تاریخ، مسئولیت و ایدئولوژی به شیوهای هم فکریبرانگیز و هم اخلاقی مواجه شوند و جایگاه اثر را به عنوان سنگبنای تأمل فلسفی معاصر تثبیت میکند.
درباره نویسنده کتاب ژاک دریدا
ژاک دِریدا (به فرانسوی: Jacques Derrida) (زاده ۱۵ ژوئیه ۱۹۳۰ – درگذشته ۸ اکتبر ۲۰۰۴) فیلسوف الجزایریتبار فرانسوی و پدیدآورندهٔ فلسفهٔ واسازی است. تئوریهای وی در فلسفه پست مدرن و نقد ادبی تأثیر فراوانی گذاشت. ژاک دریدا در ۱۵ ژوئیه ۱۹۳۰ در البیار نزدیک الجزایر و در خانوادهای یهودی به دنیا آمد.
او یک بار ازدواج کرد و یک زندگی خانوادگی را تا آخر عمر حفظ کرد. ژاک دریدا، با جنبشی که بنام واسازی شناخته شده، نزدیکی و پیوندی تنگاتنگ دارد. هدف اصلی او در واقع خنثی کردن چیزی است که خود آن را عقلمداری [کلام محوری/ لوگوس محوری] (logocentrism) (یا حاکمیت عقل) خواندهاست. دریدا این باور ساختارگرایان را که معنا در ذات متن است، رد میکند. او نمیپذیرد که واژگان حامل و بارور معنایند. بلکه بر آن است که، واژگان تنها به واژگان دیگر اشاره دارند. معنا وابسته به داننده است و نه متن، و زمانی بروز مییابد که مفسر با متن به گفتگو در آید. پس دلایلی بنیادی که بتوان بدانها تکیه کرد وجود ندارد. دریدا فرد را وامیدارد تا از اندیشه واقعیت متعالی دست بشوید و به جای آن روی متن متمرکز شود. آنچنان که متن خود به گونه مستقیم با شخص از در سخن در آید. وان هوزر (vanhoozer)، ارج و وزن چنین نظری را ارزیابی کرده و میگوید: «دریدا به توانایی عقل در دستیابی به یک استنتاج کلی، یعنی توضیح جهان از منظر واقعیت شک دارد. دریدا یک خنثاگر و یک ضدساختار است و پیوند میان زبان و واقعیت را رد میکند. یعنی چیزی که مورد اعتقاد فلسفه غرب است و از نگاه این فلسفه توان آشکار کردن حقیقت را دارد».
وی که از عرصهٔ پدیدارشناسی (فلسفه) به ساختارگرایی و واسازی نزدیک شد با دیدگاههایش دربارهٔ زبان، دانش و معنا و به ویژه ماهیت متن مورد توجه ارتباطشناسان قرار گرفت. او شاگرد نهضت ساختارگرایی و اندیشههای پساساختارگرایی میشل فوکو بود و با نقدی که بر این اندیشه و بیشتر از جنبه نشانهشناسی وارد نمود مورد توجه محافل نقد ادبی و جامعه پست مدرن دانشگاهی آمریکا قرار گرفت. دریدا در آثارش فاصله بین فلسفه و ادبیات را کاهش داد و به عنوان یک منتقد ادبی قدرتمند هم شناخته شد.
مشهورترین اصطلاح دریدا Déconstruction است که آن را در فارسی به واسازی، شالودهشکنی، بنفکنی و ساختگشایی ترجمه کردهاند. البته واژه ساختار در این اصطلاح نباید با اصطلاح فلسفی ساختار به معنی Structure در عبارتهای ساختارگرایی و پساساختارگرایی یکسان تصور شود. Déconstruction در زبانهای دیگر معمولاً ترجمه نشده و با همان املای فرانسوی به کار میرود که دریدا آن را به مفهوم از نو بنا نهادن (ویران کردن و در عین حال ساختن) به کار بردهاست. دریدا در نامه به دوست ژاپنی خود پروفسور ایزوتسو دربارهٔ ترجمهٔ Déconstruction به ژاپنی توضیح میدهد. باید در نظر داشت که دریدا میگوید که Déconstruction نه یک کلمه است نه یک مفهوم؛ بنابراین در مورد استفادهٔ آن باید بسیار دقت کرد.
او یک بار ازدواج کرد و یک زندگی خانوادگی را تا آخر عمر حفظ کرد. ژاک دریدا، با جنبشی که بنام واسازی شناخته شده، نزدیکی و پیوندی تنگاتنگ دارد. هدف اصلی او در واقع خنثی کردن چیزی است که خود آن را عقلمداری [کلام محوری/ لوگوس محوری] (logocentrism) (یا حاکمیت عقل) خواندهاست. دریدا این باور ساختارگرایان را که معنا در ذات متن است، رد میکند. او نمیپذیرد که واژگان حامل و بارور معنایند. بلکه بر آن است که، واژگان تنها به واژگان دیگر اشاره دارند. معنا وابسته به داننده است و نه متن، و زمانی بروز مییابد که مفسر با متن به گفتگو در آید. پس دلایلی بنیادی که بتوان بدانها تکیه کرد وجود ندارد. دریدا فرد را وامیدارد تا از اندیشه واقعیت متعالی دست بشوید و به جای آن روی متن متمرکز شود. آنچنان که متن خود به گونه مستقیم با شخص از در سخن در آید. وان هوزر (vanhoozer)، ارج و وزن چنین نظری را ارزیابی کرده و میگوید: «دریدا به توانایی عقل در دستیابی به یک استنتاج کلی، یعنی توضیح جهان از منظر واقعیت شک دارد. دریدا یک خنثاگر و یک ضدساختار است و پیوند میان زبان و واقعیت را رد میکند. یعنی چیزی که مورد اعتقاد فلسفه غرب است و از نگاه این فلسفه توان آشکار کردن حقیقت را دارد».
وی که از عرصهٔ پدیدارشناسی (فلسفه) به ساختارگرایی و واسازی نزدیک شد با دیدگاههایش دربارهٔ زبان، دانش و معنا و به ویژه ماهیت متن مورد توجه ارتباطشناسان قرار گرفت. او شاگرد نهضت ساختارگرایی و اندیشههای پساساختارگرایی میشل فوکو بود و با نقدی که بر این اندیشه و بیشتر از جنبه نشانهشناسی وارد نمود مورد توجه محافل نقد ادبی و جامعه پست مدرن دانشگاهی آمریکا قرار گرفت. دریدا در آثارش فاصله بین فلسفه و ادبیات را کاهش داد و به عنوان یک منتقد ادبی قدرتمند هم شناخته شد.
مشهورترین اصطلاح دریدا Déconstruction است که آن را در فارسی به واسازی، شالودهشکنی، بنفکنی و ساختگشایی ترجمه کردهاند. البته واژه ساختار در این اصطلاح نباید با اصطلاح فلسفی ساختار به معنی Structure در عبارتهای ساختارگرایی و پساساختارگرایی یکسان تصور شود. Déconstruction در زبانهای دیگر معمولاً ترجمه نشده و با همان املای فرانسوی به کار میرود که دریدا آن را به مفهوم از نو بنا نهادن (ویران کردن و در عین حال ساختن) به کار بردهاست. دریدا در نامه به دوست ژاپنی خود پروفسور ایزوتسو دربارهٔ ترجمهٔ Déconstruction به ژاپنی توضیح میدهد. باید در نظر داشت که دریدا میگوید که Déconstruction نه یک کلمه است نه یک مفهوم؛ بنابراین در مورد استفادهٔ آن باید بسیار دقت کرد.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.