کتاب آئورا
Aura
نویسنده کتاب
کارلوس فوئنتس
ناشر کتاب
انتشارات نشر نی
مترجم کتاب
عبدالله کوثری
ویژگی های کتاب آئورا
کد کتاب:
1305
شابک:
978-964-312-874-6
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
96
سال انتشار شمسی:
1404
سال انتشار میلادی:
1962
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
22
140,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب آئورا
معرفی کتاب آئورا
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
نقد و بررسی کتاب آئورا
این رمان به خاطر توصیفات درخشان خود از موضوعاتی «رویاگونه» و پرداخت به پیچیدگی های مسئله ی «هویت دوگانه» که توسط شخصیت اصلی داستان به تصویر کشیده می شوند، در زمره ی برترین آثار فوئنتس و به طور کلی ادبیات مکزیک قرار می گیرد. فلیپه مونترو به منظور ویراستاری خاطرات شوهر فقید زنی سالخورده، در خانه ی این زن استخدام می شود. او در آن جا با یکی از خویشاوندان پیرزن، دختری زیبا با چشمانی سبز به نام آئورا آشنا می شود. علاقه ی فلیپه به آئورا و درک تدریجی او نسبت به ماهیت واقعی رابطه ی این دختر جذاب با پیرزن، نیروی محرکه ی اصلی داستان است و پایان بندی شگفت انگیز این رمان را رقم می زند.
درباره نویسنده کتاب کارلوس فوئنتس
ویژگی های کتاب آئورا
- فیلمی بر اساس این کتاب در سال 1966 ساخته شده است.

گفت و شنودهایی درباره کتاب آئورا
داستانی هولناک درباره ی زیبایی.
مبتکرانه.
خارق العاده.
خلاصه هایی از کتاب آئورا
«تو»، واژه ای که از آن من است، آنگاه که شبح وار در همه ی ابعاد زمان و مکان، حتی فراتر از مرگ، حرکت می کند.
دست نوشته ها را به کناری می گذاری و به طبقه ی پایین می روی. در این فکری که آئورا صبح ها فقط در یکجا می تواند باشد ( جایی که پیرزن آزمند برایش تعیین کرده است…) آئورا جامه ی سبز پوشیده، لباس خانه ای از تافته ی سبز که چون نزدیک می شود، ران های مهتاب گونش از آن بیرون می افتد. یک زن، چندان که نزدیکتر می شود با خود تکرار می کنی، یک زن، نه دختر دیروزی: دختر دیروزی ( بر انگشتان آئورا، بر کمرگاهش دست می سایی ) بیست سالی بیش نداشت؛ زن امروزی ( گیسوی پریشان و گونه ی پریده رنگش را نوازش می کنی ) چهل ساله می نماید. از دیروز تا امروز چیزی در چشمان سبزش سخت شده است، سرخی لبانش به بالاتر از حد معمول کشیده شده، چنان که گویی می خواسته است شکلکی شادمانه به لبانش بدهد، لبخندی زورکی، چنان که گویی لبخندش همچون آن گیاه درون حیاط، طعمی آمیزه شهد و شرنگ دارد. وقت آن نداری که به چیزی دیگر فکر کنی.
چون بیدار می شوی، دست دراز می کنی تا شانه ی آئورا را لمس کنی، اما دستت تنها به بالشی می ساید که هنوز گرم است و ملافه ای سپید که می پوشاندت.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.