پرده خوان
The Film Explainer
نویسنده کتاب
گرت هوفمان
ناشر کتاب
انتشارات فرهنگ نشر نو
مترجم کتاب
محمد همتی
ویژگی های پرده خوان
| کد کتاب : | 24931 |
|
مترجم : |
محمد همتی |
|
شابک : |
978-6004901291 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
316 |
|
سال انتشار شمسی : |
1400 |
|
سال انتشار میلادی : |
1992 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
2 |
|
: |
18 شهریور |
140,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی پرده خوان
معرفی پرده خوان
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
تحریرهایی موجز از کتاب پرده خوان
A sharp, deft, luminous portrait
پرتره ای تندو تیز، ماهرانه، و درخشان.
Observer
Magically evocative, brilliantly described. The Film Explainer is extraordinarily moving both as autobiography and atmospheric memoir.
به شکل جادویی ای برانگیزنده است و به صورتی درخشان توصیف شده است. پرده خوان رمانی خارق العاده است هم از جهت بیوگرافی و هم از جهت اتمسفر خاطره جویش.
Independent
خلاصه های کوتاه از کتاب پرده خوان
در آغاز نور بود. چراغ ها خاموش می شد. من مقابل پرده می ایستادم، تک و تنها. به جمعیت نگاه می کردم. چندنفری بیشتر نبودند. علامت شروع را می دادم! آن وقت ها توی همهٔ فیلم ها، حتی آنها که در فضاهای بسته می گذشت، انگار باران می بارید. مال این بود که انگشت های آپاراتچی حلقه های فیلم را خراب می کرد. بابابزرگ دستم را گرفته بود. یقه ام را مرتب کرد و گفت: «لرزش صحنه ها روی پرده از لرزش آپارات نبود. از نفس کشیدن تماشاچی ها هم نبود. از تپش قلب کسی بود که حواسش به همه چیز بود، قلب پرده خوان، قلب من.»
دیوارهای این اتاق هم مثل دیوارهای تمام خانه های خیابان کانال، کج بود. کفپوش خانه از چوب روغن جلاخورده صنوبر بود. روی دیوارها عکس هایی از بازیگران مرد و زن سینما بود که بابابزرگ زمانی به او هدیه داده یا امانت داده بود. همین عکس ها به دیوار خانه ما هم بود. اما این هیچ ایرادی نداشت، چون هیچ یک از این دو زن به خانه دیگری نمی رفت. فقط من و بابابزرگ هر دو خانه را می شناختیم. دوشیزه فریچه هروقت که مهمان داشت، عکس ها را از روی دیوار جمع می کرد. «لازم نیست همه بدانند که ما اغلب درباره سینما حرف می زنیم.»
ابابزرگ کلاهش را توی دستش نگه داشته بود. بازوانش را از هم باز کرده بود. من پشت سرش بودم. کاش هنوز همان آدم قبلی بود، یا دست کم ذره ای جوان تر! اما متاسفانه این طور نبود و این را همه جا احساس می کرد. برای مثال الآن به نسبت سنش پله ها را زیادی تند بالا رفته بود. اما نباید می گذاشت دوشیزه فریچه بفهمد. رفتیم به اتاق نشیمن. دوشیزه فریچه توی همان اتاق به دنیا آمده بود و البته نمی خواست که همانجا هم بمیرد.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.