هری پاتر و یادگاران مرگ 7
Harry Potter and the Deathly Hallows
نویسنده کتاب
جی کی رولینگ
ناشر کتاب
انتشارات پرتقال
مترجم کتاب
آرزو مقدس
ویژگی های هری پاتر و یادگاران مرگ 7
| کد کتاب : | 141562 |
|
مترجم : |
آرزو مقدس |
|
شابک : |
978-6222747084 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
632 |
|
سال انتشار شمسی : |
1403 |
|
سال انتشار میلادی : |
2007 |
|
نوع جلد : |
زرکوب |
|
سری چاپ : |
3 |
|
: |
22 آبان |
590,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی هری پاتر و یادگاران مرگ 7
معرفی هری پاتر و یادگاران مرگ 7
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
کتاب هفتم هری پاتر کتابی است که سرنوشت هری پاتر و دیگر شخصیت های داستان را مشخص می کند. مسئله اصلی داستان هری پاتر هفت پیدا کردن جان پیچ های باقی مانده و در نهایت نبرد نهایی با ولدمورت است. هری پاتر در این کتاب متوجه می شود که ۳ چیز به اسم یادگاران مرگ وجود دارد که صاحب آن ها ارباب مرگ می شود و تصمیم می گیرد به دنبال آن ها نیز برود. در این کتاب با گذشتهٔ دامبلدور نیز بیشتر آشنا می شویم. در این کتاب هری یک بار می میرد؛ اما دوباره زنده می شود. هری وقتی زنده می شود با ولدمورت دوئل می کند. آن طرف دوستانش هرمیون و رون در حال کشتن مار هستند که آخرین جان پیج است. آن ها توسط مار مورد هجوم قرار می گیرند که ناگهان نویل لانگ باتم از راه می رسد و مار را نابود می کند. هری هم کار ولدمورت را یکسره می کند. ۱۹ سال بعد هری با جینی ویزلی ازدواج کرده و صاحب دو پسر و یک دختر شده اند. هرمیون و رون هم با هم ازدواج کرده اند و صاحب دو فرزند شده اند. آنها فرزندان خود را به هاگوارتز می فرستند تا دوباره ماجرایی آغاز شود.
تحریرهایی موجز از کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 7
نیمه شب، وقتی نوبت نگهبانی هرمیون شد برف می بارید. خواب های هری در هم برهم و آزارنده بود: یکسره نجینی به خوابش می آمد و می رفت، ابتدا از درون انگشتری غول پیکر و ترک خورده، سپس از داخل تاج گل کریسمس. بارها وحشت زده از خواب پرید، با این اطمینان که کسی از فاصله ای دور، او را صدا زده، و با این تصور که صدای وزش باد در گرداگرد چادر، صدای گام های کسی است. سرانجام در تاریکی از جایش بلند شد و به سراغ هرمیون رفت که جلوی در چادر کز کرده بود و در نور چوبدستی اش کتاب تاریخ جادوگری را می خواند. هنوز برف سنگینی می بارید و هرمیون از پیشنهاد هری استقبال کرد که گفت زودتر بارشان را ببندند و به سفرشان ادامه بدهند. همان طور که می لرزید و از روی لباس خوابش بلوزی پشمی می پوشید با هری موافقت کرد و گفت: می ریم جایی که محفوظ تر باشه. یکسره فکر می کردم صدای کسانی رو می شنوم که بیرون چادر در حرکتند. حتی یکی دوبار به نظرم رسید که یکی رو می بینم. هری که داشت ژاکتی به تن می کرد لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به دشمن یاب خاموش و بی حرکت روی میز انداخت. هرمیون با چهره ای دلواپس گفت: مطمئنم که به نظرم رسیده. مال بارش برف توی تاریکیه، باعث خطای دید می شه… ولی چه طوره برای اطمینان هم که شده، زیر شنل نامریی خود مونو غیب و ظاهر کنیم؟ نیم ساعت بعد، چادر را بسته بندی کرده بودند، هری جان پیچ را به گردن داشت و هرمیون کیف منجوق دوزی اش را محکم در دست گرفته بود که خود را غیب کردند. همان انقباض همیشگی وجودشان را فرا گرفت، پاهای هری از زمین برف پوش جدا شد و محکم به زمینی خورد که انگار یخ زده و پوشیده از برگ بود.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.