ندای کوهستان

And the Mountains Echoed

نویسنده کتاب

خالد حسینی

ناشر کتاب

انتشارات نشر ثالث

مترجم کتاب

مهدی غبرایی

ویژگی های ندای کوهستان

















کد کتاب : 9200

مترجم
:


مهدی غبرایی



شابک
:

978-600-405-198-9

قطع
:

رقعی

تعداد صفحه
:

540

سال انتشار شمسی
:

1403

سال انتشار میلادی
:

2013

نوع جلد
:

شومیز

سری چاپ
:

25


:

10 آبان

420,000 تومان

در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ می‌گردد.

هزینه و نحوه ارسال

ارسال از طریق پست پیشتاز : 70 هزار تومان

بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”

معرفی ندای کوهستان

به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما می‌توانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.

کتاب ندای کوهستان، رمانی نوشته ی خالد حسینی است که اولین بار در سال 2013 انتشار یافت. حسینی در این داستان درباره ی والدین و فرزندان، و برادرها و خواهرها، به کاوش در فراز و نیشب ها، خیانت ها و ایثارگری های خانواده ها می پردازد. او همچنین این مسئله را به ما یادآوری می کند که انسان ها در طول زندگی و در حساس ترین زمان ها، چقدر به وسیله ی کارهای عزیزان و نزدیک ترین افراد به خود غافلگیر می شوند. رمان ندای کوهستان با پیگیری داستان شخصیت های خود و فراز و فرودهای زندگی، انتخاب ها و عشق های آن ها در مناطق مختلفی از دنیا—از کابل گرفته تا پاریس و سان فرانسیسکو و جزیره ی تینوس—داستانی وسیع را به مخاطبین ارائه می کند که از قدرت عاطفی خیره کننده ای برخوردار است.

تحریرهایی موجز از کتاب ندای کوهستان

An unforgettable novel about finding a lost piece of yourself in someone else.

رمانی فراموش نشدنی درباره ی یافتن بخشی گمشده از خود در فردی دیگر.

Amazon

More fluent and ambitious than The Kite Runner, more narratively complex than A Thousand Splendid Suns.

روان تر و بلندپروازانه تر از کتاب «بادبادک باز»، و با روایتی پیچیده تر از کتاب «هزار خورشید تابان».

The New York Times

A moving saga about sacrifice, betrayal, and the power of family.

داستانی حماسه گونه درباره ی فداکاری، خیانت و قدرت خانواده.

People

خلاصه های کوتاه از کتاب ندای کوهستان

پدر هیچ وقت عبداللّه را نزده بود. پس حالا که زد، سخت و ناگهان با کف دست کوبید به یک طرف سرش درست بالای گوش، اشک حیرت از چشم های عبداللّه جوشید. فوری پلک زد و نگذاشت اشک بریزد. پدر از لای دندان های چفت شده گفت: «برگرد خانه.» عبداللّه از آن بالا شنید که بغض پری ترکید. بعد پدر کشیده دیگری زد، این بار به گونه ی چپش. سر عبداللّه به یک سو خم شد. صورتش سوخت و اشکش درآمد. گوش چپش زنگ می زد. پدر خم شد، صورت سیه چرده ی چروکیده اش چنان نزدیک شد که صحرا و کوه و حتی آسمان را از نظر پوشاند. با قیافه ای دردکشیده گفت: «گفتم برو خانه، پسر.» عبداللّه جیکش درنیامد. آب دهانش را به زحمت قورت داد، از گوشه چشم به پدرش نگاه کرد و به صورتی که آفتاب را از او پنهان کرده بود، پلک زد.

باباایوب بنا کرد به گفتن این که: «من هم نمی توانم…» اما از پنجره دید که چیزی نمانده خورشید از پشت کوه های مشرق سر درآورد. وقت کوتاه بود. به طرز رقت باری پنج بچه اش را برانداز کرد. برای سالم ماندن دست ناچار بود یک انگشت را قطع کند. چشم ها را بست و یکی از سنگ ها را از کیسه برداشت.

روزهای متمادی راه رفت. آنقدر رفت که خورشید پرتو سرخ ضعیفی در دور می پراکند. شب ها در غاری می خوابید که باد بیرونش زوزه می کشید. یا لب رودی، زیر درختی، میان پوشش قلوه سنگ ها می خوابید. نان خودش را می خورد و بعد هر چه پیدا کرد توت های وحشی، قارچ، ماهی که با دست های خود از نهرها می گرفت و بعضی روزها هم هیچی نمی خورد. اما همچنان راه می رفت. عده ای از رهگذرانی که مقصدش را می پرسیدند، به شنیدن جواب می خندیدند، دسته ای از ترس این که مبادا دیوانه باشد پا تند می کردند و بعضی که خودشان هم فرزندی قربانی دیو کرده بودند، در حقش دعا می کردند.

محصولات مرتبط با ندای کوهستان

نظرات
0 بررسی
0
0
0
0
0

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ندای کوهستان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات جدید در بوک از ما