کتاب سه خواهر، نمایشنامه ای نوشته ی آنتون چخوف است که اولین بار در سال 1901 به انتشار رسید.
پس از مرگ پدر، زندگی برای سه خواهر با نام های الگا، ماشا و ایرینا در شهری پادگانی و حومه ای در روسیه به شکل غیر قابل تحملی بی روح و کسل کننده شده است. آن ها احساس می کنند که از نظر فرهنگی، عشقی و فکری به ارتباطات بسیار بیشتری نیاز دارند. مسکو برای این سه خواهر، به نمادی از امید، آرزو و فرصت تبدیل شده است؛ شهری که با کسالت های زندگی و شرایط کنونی شان کاملاً در تضاد است. امید اصلی این سه خواهر برای نقل مکان به مسکو، برادرشان آندری است که قصد دارد در این شهر مشغول به کار شود.
پس از مرگ پدر، زندگی برای سه خواهر با نام های الگا، ماشا و ایرینا در شهری پادگانی و حومه ای در روسیه به شکل غیر قابل تحملی بی روح و کسل کننده شده است. آن ها احساس می کنند که از نظر فرهنگی، عشقی و فکری به ارتباطات بسیار بیشتری نیاز دارند. مسکو برای این سه خواهر، به نمادی از امید، آرزو و فرصت تبدیل شده است؛ شهری که با کسالت های زندگی و شرایط کنونی شان کاملاً در تضاد است. امید اصلی این سه خواهر برای نقل مکان به مسکو، برادرشان آندری است که قصد دارد در این شهر مشغول به کار شود.
تحریرهایی موجز از کتاب سه خواهر
A landmark of modern drama.
نقطه ی عطفی در نمایشنامه های مدرن.
Amazon
Among the most iconic in modern theatre.
از برجسته ترین آثار در تئاتر مدرن.
Bloomsbury
خلاصه های کوتاه از کتاب سه خواهر
تازگی دارم دفتر خاطرات یکی از وزرای کابینه ی فرانسه را می خوانم که توی زندان نوشته. او به دنبال قضیه ی پاناما افتاد زندان. با چه شور و شوقی راجع به پرنده هایی که می تواند از پنجره ی زندان ببیندشان می نویسد؛ پرنده هایی که وقتی وزیر کابینه بوده، اصلا توی نخشان نبوده. البته حالا هم که آزاد شده دیگر توی عالم آن ها نیست… همین طور هم شما، اگر یک دفعه ی دیگر مسکو زندگی کنید به آن شهر توجهی نخواهید کرد. ما خوشبخت نیستیم و نمی توانیم هم باشیم؛ ما فقط خواهان خوشبختی هستیم.
وای زندگی گذشته ام کجا رفته؟ زمانی که جوان خوشحال و زرنگی بودم، زمانی که همه اش رویاهای قشنگ و افکار بلند داشتم و حال و آینده با نور امید می درخشید؟ چرا ما پا به زندگی نگذاشته این قدر کند و مبتذل و کسل کننده می شویم؟ چرا تنبل و بی تفاوت و بی فایده و بدبخت می شویم؟ این شهر دویست سال است که به وجود آمده؛ صد هزار نفر توش زندگی می کنند، ولی یک نفر هم پیدا نمی شود که با آن های دیگر فرقی داشته باشد!
مردم این جا هیچ کاری جز خوردن و نوشیدن و خوابیدن نمی کنند… آن وقت می میرند و یک مشت دیگر جاشان را می گیرند و آن ها هم می خورند و می نوشند و می خوابند؛ و تازه برای این که یک خرده تنوع به زندگی شان بدهند تا به کلی از فرط کسالت خرفت نشوند، می روند توی شایعات چندش آور و عرق و قمار و دعوا و مرافعه؛ زن به شوهر حقه می زند و شوهر به زن دروغ می گوید، و وانمود می کنند که هیچی ندیده و هیچی نشنیده اند.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.