راهی برای رهایی
Le sagouin
نویسنده کتاب
فرانسوا موریاک
ناشر کتاب
انتشارات نشر نون
مترجم کتاب
داود نوایی
ویژگی های راهی برای رهایی
| کد کتاب : | 1175 |
|
مترجم : |
داود نوایی |
|
شابک : |
978-600-7141-58-8 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
104 |
|
سال انتشار شمسی : |
1398 |
|
سال انتشار میلادی : |
1951 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
14 |
|
: |
1 آذر |
|
نوع چاپ : |
دیجیتال – POD |
104,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی راهی برای رهایی
معرفی راهی برای رهایی
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
به نظر می رسد موریاک، تمام توانایی های هنری خود را در خلق تصویری تکان دهنده از یک خانواده به کار گرفته است. فرزند این خانواده، مردی با مشکلات جسمی و ذهنی، با دختری ازدواج می کند که قادر نیست رویای ترک طبقه ی اجتماعی متوسط و داشتن یک زندگی اشرافی را از سر بیرون کند. از این ازدواج نه چندان فکر شده، پسری به نام گوییلو به دنیا می آید. داستان رمان راهی برای رهایی، به مشکلات و تنهایی های این پسر می پردازد؛ پسری که حتی مادرش نیز به او علاقه ای ندارد و او را «بدبختی کوچک» صدا می کند. تنها کسی که با گوییلو مثل یک انسان رفتار می کند، معلم روستا است اما پس از مدتی، این مرد مهربان و یاری رسان نیز دیگر نمی تواند در کنار پسرک تنها و ستمدیده ی داستان بماند. کتاب راهی برای رهایی، اثری بسیار تأثیرگذار و به یاد ماندنی است که برای باری دیگر، توانایی های فرانسوا موریاک در زمینه ی داستان سرایی را به اثبات می رساند.
تحریرهایی موجز از کتاب راهی برای رهایی
Dark and perfect.
تاریک و بی نقص.
Robert Kemp, Author
With a remarkable sobriety and an accomplished art.
با هوشیاری شایان توجه و هنری استادانه.
Goodreads
A story of great intensity.
داستانی بسیار قدرتمند.
Booknode
خلاصه های کوتاه از کتاب راهی برای رهایی
بارون پیر قد راست کرد، عروسش را از پایین به بالا نگریست و بدون آنکه جوابی بدهد بدون آنکه برای گی یوم کلمه ای بر زبان آورد، آشپزخانه را ترک گفت. از چهره ی ریز و خاکستری رنگ کودک چیزی را نمی شد خواند. از این گذشته مه غلیظی همه جا را فراگرفته بود و چون فرولن هرگز شیشه های تنها پنجره را نمی شست، آشپزخانه تنها با نور شعله ی هیزم روشن می شد. سگ ها خوابیده بودند. پوزه هاشان را روی پنجه های پا گذاشته بودند. پایه های درشت و زمخت میز عظیم. برای یک لحظه به نظر آمد که حریقی برپا شده است.
دیگر هیچکس حرف نمی زد. پل شورش را درآورده بود. خودش متوجه شده بود. به نژاد توهین کرده بود، به هزاران پدر در خاک خفته. گاله آس روی پاهای درازش برخاست، با پشت دست لب هایش را پاک کرد. از پسرک پرسید که شنلش کجاست. خودش دکمه های آن را بر گردن پرنده مانند کودک انداخت و دست او را گرفت. لگدی به سگ ها زد که بر روی او می جهیدند و می خواستند دنبالش بروند. فرولن از او پرسید که کجا می رود. به جای او جواب داد: «به قبرستان، یقینا!»
وقتی که پل به پسرش فکر می کرد چیزی که به یاد می آورد زانوهای استخوانی، ران های ضعیف و لاغر و جوراب های روی کفش برگشته اش بود. مادر به این موجود کوچک بیرون آمده از او و به چشمان درشت بی رنگش هیچ توجهی نداشت. در عوض از این دهان همیشه باز کودکی که بد نفس می کشید و لب زیرین کمی آویخته ی او -کمتر از مال پدرش- بیزار بود.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.