خلوت
Confidence pour confidence
نویسنده کتاب
پل کنستان
ناشر کتاب
انتشارات هرمس
مترجم کتاب
فاطمه ولیانی
ویژگی های خلوت
| کد کتاب : | 1599 |
|
مترجم : |
فاطمه ولیانی |
|
شابک : |
978-964-363-272-4 |
|
قطع : |
پالتویی |
|
تعداد صفحه : |
224 |
|
سال انتشار شمسی : |
1400 |
|
سال انتشار میلادی : |
1998 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
2 |
|
: |
— |
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی خلوت
معرفی خلوت
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
این رمان هیجان انگیز با طنز گزنده و تاریک خود، ما را به کنفرانسی آکادمیک در کانزاس می برد که در آن، مواجهه ای میان زنی فرانسوی به نام اورور و همتای آمریکایی اش، گلوریا، از تفاوت های فرهنگیِ بنیادینِ میان این دو شخصیت پرده برمی دارد. نتیجه ی چنین مواجهه ای، تصویری طنزآمیز و گزنده از انسان هایی است که از نظر روانشناسی، آسیب هایی جدی دیده اند و هر یک به گونه ای «استعمار» شده اند. رمان خلوت علاوه بر این، نگاه فرانسوی ها به جهان بینی آمریکایی (از بینش های نژادی گرفته تا فمینیسم و دنیای دانشگاه) را مورد بررسی قرار می دهد. همانطور که خود پل کنستان می گوید، این کتاب یک آینه است و در قالب شخصیت های جذاب خود، بازتابی ملموس از تمام انسان ها و جهان آن ها را خلق می کند.
تحریرهایی موجز از کتاب خلوت
The work of one of France’s most celebrated and interesting novelists.
اثر یکی از تحسین شده ترین و جذاب ترین نویسندگان فرانسه.
Amazon
Constant is at the height of her powers.
کنستان در اوج توانایی های خود قرار دارد.
Barnes & Noble
An engaging work.
اثری گیرا.
Library Journal
خلاصه های کوتاه از کتاب خلوت
هر جا می رفت اتاق بچه ها را به او می دادند. هیچ وقت اتاق مهمان یا کاناپه ی سالن پذیرایی جای خوابش نبود، نه. همیشه اتاق بچه ها، هر جا مهمان بود، قسمتش این تخت های تنگ، این بوهای گرم دوردست بود که عطر آزاردهنده و در ذهن ماندگارشان را بر تشک به جای می گذارند.
شیوه ی گلوریا در این که زندگی را طوری در مشتش گرفته بود که گویی منظور، زندگی کردن نیست بلکه جنگیدن در هر لحظه است، به لیلا شباهت بسیار داشت. لیلا در پاریس تنها دوست ارر بود. حدود 10 سال پیش جلوی فروشگاه منپری بولوار سباستپل با هم آشنا شده بودند. لیلا مثل زن هایی که پاشنه کفششان می شکند، در پیاده رو افتاده بود. گریه می کرد و مردم از او فاصله می گرفتند.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.