نویسنده کتاب

فیونا بارتن

ناشر کتاب

انتشارات میلکان

مترجم کتاب

پگاه ملکیان

ویژگی های بیوه

















کد کتاب : 13823

مترجم
:


پگاه ملکیان



شابک
:

978-6007845417

قطع
:

رقعی

تعداد صفحه
:

304

سال انتشار شمسی
:

1400

سال انتشار میلادی
:

2016

نوع جلد
:

شومیز

سری چاپ
:

4


:

22,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

هزینه و نحوه ارسال

ارسال از طریق پست پیشتاز : 70 هزار تومان

بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”

معرفی بیوه

به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما می‌توانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.

کتاب « بیوه» نوشته « فیونا بارتن» با ترجمه « پگاه ملکیان » توسط انتشارات « میلکان» به چاپ رسیده است.
وقتی پلیس شروع به سوال پرسیدن کرد، ژان تیلور به یک زن متفاوت تبدیل شد. کسی که به او و شوهرش اجازه داد تا زمانی که اتفاقات بد بیشتری رخ می دهد، ادامه دهند…

اما شوهر آن زن هفته گذشته درگذشت. و ژان دیگر لازم نیست وانمود کند.

چیزهای زیادی وجود دارد که ژان در طول سال ها درباره جنایتی که همسرش مظنون به ارتکاب آن بود نگفته است. او بیش از حد مشغول بود که همسری کامل باشد، در حالی که در کنار مردش ایستاده بود در حالی که با تابش خیره کننده و آزار و اذیت ناشناس زندگی می کرد.حالا دلیلی برای ساکت ماندن وجود ندارد. افرادی هستند که می خواهند داستان او را بشنوند. آنها می خواهند بدانند زندگی با آن مرد چگونه بوده است. او می تواند به آنها بگوید که رازهایی وجود دارد.

حقیقت – این تمام چیزی است که هر کسی می خواهد. اما تنها درسی که ژان در چند سال اخیر آموخته این است که می تواند مردم را وادار کند هر چیزی را باور کنند…

تحریرهایی موجز از کتاب بیوه

همیشه به این فکر می کردم چه حسی داره اگه رازها رو فاش کنم. بعضی اوقات خیال بافی می کردم و می شنیدم که می گم: «شوهر من روزی که بلا گم شده، دیدتش.» و یه حس آزادی بهم دست می داد، مثل یه ضربه به سر. اما نمی تونستم. می تونستم؟ منم به اندازه ی گلن گناهکار بودم. حس غریبی بود که یه راز داشته باشی. مثل یه سنگ تو سینه م. من رو از نو به هم می ریخت و هر وقت بهش فکر می کردم، حالت تهوع می گرفتم. دوستم لیزا هم درباره ی حاملگیش این جوری حرف می زد بچه همه جا رو فشار می ده مقاومت بدنش رو پایین آورده بود. راز من هم همون بود. وقتی زیاد می شد، برمی گشتم به جین سابق و وانمود می کردم این راز، مال یکی دیگه س. اما وقتی باب اسپارکس بعد از دستگیری گلن، واسه بار اول ازم سوال می پرسید، خیلی کمک نکرد.

حس می کردم دمای بدنم بالا رفته و صورتم سرخ شده، پوست سرم خراشیده می شد و عرق می کردم. باب اسپارکس به دروغم گیر می داد: «گفتین روزی که بلا ناپدید شد، چی کار می کردین؟»

نفس هام کوتاه شده بود و سعی کردم کنترلش کنم. اما صدام لو داد، مثل جیر جیر شده بود. وقتی به وسط جمله رسیدم، آب دهنم رو با سروصدای زیادی قورت دادم. من دروغ می گفتم، بدنم لو می داد.

گفتم: «آهان! صبح سر کار بودم… می دونین… باید چندتا های لایت انجام می دادم.»

امیدوار بودم حرف های راستی که بین دروغ هام می زدم، متقاعدش کنه.

بعد از اون همه ش سر کار بودم. توجیه، توجیه، انکار، انکار. باید هی آسون تر می شد، اما نمی شد. هر دروغی که می گفتم، ترش تر و بدتر می شد؛ مثل یه سیب کال که قیافه رو در هم می کشه و دهنت رو خشک می کنه.»

خلاصه های کوتاه از کتاب بیوه

محصولات مرتبط با بیوه

نظرات
0 بررسی
0
0
0
0
0

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بیوه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات جدید در بوک از ما