بارتیمیوس کتاب دوم
The Bartimaeus
نویسنده کتاب
جاناتان استرود
ناشر کتاب
انتشارات افق
مترجم کتاب
محمد قصاع
ویژگی های بارتیمیوس کتاب دوم
| کد کتاب : | 12453 |
|
مترجم : |
محمد قصاع |
|
شابک : |
978-9643697518 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
840 |
|
سال انتشار شمسی : |
1401 |
|
سال انتشار میلادی : |
2003 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
3 |
|
: |
21 شهریور |
210,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی بارتیمیوس کتاب دوم
معرفی بارتیمیوس کتاب دوم
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
تحریرهایی موجز از کتاب بارتیمیوس کتاب دوم
A darkly tantalizing tale.
داستانی مهیج و تاریک.
Publishers Weekly
A must for fantasy fans.
اثری که خواندنش برای طرفداران ژانر فانتزی، ضروری است.
School Library Journal
A thrilling adventure.
یک ماجراجویی هیجان انگیز.
Kirkus Reviews
خلاصه های کوتاه از کتاب بارتیمیوس کتاب دوم
هی، این اولین بار بود، می خواستم او را بترسانم. و این کار را هم کردم. پسر موسیاه، در میان ستاره ی پنج رأس خود که کمی کوچک تر بود و طلسم های متفاوتی داشت، در فاصله ی یک متری از ستاره ی اصلی ایستاده بود. رنگش مانند جسد سفید بود و مثل برگی خشک در بادی شدید، می لرزید. دندان هایش در آرواره های لرزانش با سر و صدا به هم می خوردند. قطره های عرق، همان طور که از پیشانی و ابروهایش می چکیدند، در هوا یخ می زدند و مانند دانه های تگرگ با سر و صدا بر کف اتاق می ریختند.
آدم کش ها نیمه شب، مانند چهار سایه ی تاریک، از روی دیوار داخل زمین های قصر پریدند. دیوار بلند و زمین سفت و سخت بود، اما صدای برخوردشان با زمین، بلندتر از صدای برخورد قطره های باران نبود. آن ها سه ثانیه همان جا بی حرکت چمباتمه زدند و هوا را بو کردند. سپس در باغ های تاریک، از میان نخل های خرما و درختان گز به سوی ساختمانی رفتند که پسر در آن خوابیده بود. یوزپلنگی که خواب بود، در زنجیر خود وول خورد. شغال ها در دشت های دوردست زوزه کشیدند. آن ها روی نوک پاهایشان راه رفتند تا هیچ ردی روی علف های خیس برجا نگذارند. رداهایشان که به دنبال شان در هوا موج می زد، سایه های آن ها را نامرتب و کشیده جلوه می داد. چه چیزی دیده می شد؟ هیچ چیز، مگر برگ هایی که در نسیم حرکت می کردند.
دست کم برنامه و تفکر ما این بود. به سوی برج پرواز کردم، با سری شبیه عقاب، بال های چرمی، و پنهان در پوشش هایم. من بدون هیچ صدایی، با پاهای برهنه، روی سنگی بزرگ فرود آمدم. منتظر شدم نگهبانان سریع آماده ی مبارزه شوند. هیچ اتفاقی نیفتاد. بخشی از طلسم اختفای خودم را انداختم و منتظر شدم نگهبانان کمی واکنش از خود نشان دهند. بعد با صدای بلند سرفه کردم. باز هم بی فایده بود.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.