کتاب اشتیلر، رمانی نوشته ی ماکس فریش است که نخستین بار در سال 1954 انتشار یافت. مردی زندانی که در شهری کوچک در سوییس مورد اتهام قرار گرفته و به زندان افتاده، داستان این کتاب را با این جمله آغاز می کند: «من اشتیلر نیستم!» او ادعا می کند که نامش جیم وایت است و به خاطر اتهام های غلط و با هویتی نادرست دستگیر شده است. او برای این که ثابت کند ادعاهایش درست است، به ارتکاب سه قتل حل نشده اعتراف می کند و زندگی پرماجرای خود در آمریکا و مکزیک را با جزئیاتی دقیق روایت می کند. او هر کاری از دستش برمی آید، انجام می دهد اما دیگران حرفش را باور نمی کنند. رمان اشتیلر، مخاطبین را یاد داستان های کافکا و کامو می اندازد و داستانی قدرتمند درباره ی فریب خویشتن و آزادی برآمده از پذیرش خود است.
تحریرهایی موجز از کتاب اشتیلر
A masterpiece of German literature.
شاهکاری در ادبیات آلمانی.
Amazon
One of the most important novels of the post-war years.
یکی از مهمترین رمان های سال های پس از جنگ.
Times Literary Supplement
Frisch evokes the complex reality of a dangerous and enthralling world.
فریش، واقعیت پیچیده ی جهانی خطرناک و شگفت انگیز را به تصویر می کشد.
New Statesman
خلاصه های کوتاه از کتاب اشتیلر
من اشتیلر شما نیستم. از جان من چه می خواهید؟ من مرد بینوا، حقیر و بی اهمیتی هستم که گذشته ای ندارد، هیچ گذشته ای. چرا این همه دروغ؟ فقط برای این که شما مرا با خلاء درونی ام، با حقارتم، با آنچه واقعا هستم به حال خود رها کنید؟ چون فرار ممکن نیست، و چیزی که شماها به من عرضه می کنید آزادی نیست، فرار است، فرار به یک نقش. چرا دست از سرم برنمی دارید؟
انسان هر چیزی را می تواند بازگو کند، مگر زندگی واقعی خودش؛ همین امر غیرممکن است که محکوممان می کند آن چیزی باشیم که همراهانمان می بینند و بازمی تابانند. آن هایی که وانمود می کنند مرا می شناسند، کسانی که خود را دوست من می دانند و نمی گذارند تغییر کنم، هر معجزه ای را که نمی توانم بازگو کنم، آن رویداد بیان نشدنی را، که نمی توانم اثبات کنم، نابود می کنند، فقط برای این که بگویند: «من تو را می شناسم.»
علت از هم پاشیدن بسیاری از زندگی ها، توقع بیش از حد از خود است.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.