آقای پیپ
Mister Pip
نویسنده کتاب
لوید جونز
ناشر کتاب
انتشارات آموت
مترجم کتاب
فریده اشرفی
ویژگی های آقای پیپ
| کد کتاب : | 347 |
|
مترجم : |
فریده اشرفی |
|
شابک : |
978-600-5941-67-8 |
|
قطع : |
رقعی |
|
تعداد صفحه : |
286 |
|
سال انتشار شمسی : |
1401 |
|
سال انتشار میلادی : |
2006 |
|
نوع جلد : |
شومیز |
|
سری چاپ : |
3 |
|
: |
10 مهر |
175,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی آقای پیپ
معرفی آقای پیپ
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
همزمان با طنین انداز شدن صدای توپ و خمپاره در کوه های اطراف، ماجراجویی های پسر یتیم و جوانی به نام پیپ در شهر لندن، ماتیلدای سیزده ساله و سایر هم سن و سالانش را میخکوب می کند. این قصه گویی ها خیلی زود به روستاهای دیگر نیز سرایت کرده و مردم با بازگویی حکایات مختلف، به پیکره ی اسطوره شناسی غنی گذشتگان شان روح تازه ای می دمند. اما در دنیایی که حتی کودکان برای حفظ بقای خود باید در تقلا و مبارزه ای دائمی باشند، قوه ی تخیل بسیار خطرناک است.
تحریرهایی موجز از کتاب آقای پیپ
This haunting fable explores the power and limitations of art.
این داستان به یاد ماندنی به کاوش در قدرت و محدودیت های هنر می پردازد.
Washington Post
Genuinely affecting.
با تأثیری بدیع.
New York Times
Jones’s prose is faultless.
نثر جونز، بی نقص است.
Publishers Weekly
خلاصه های کوتاه از کتاب آقای پیپ
مانند کسی به نظر می رسید که شاهد رنج و مصیبتی بوده، یا خودش گرفتار آن شده و نتوانسته فراموش کند. چشمانش درشتش در آن سر بزرگ، بیشتر از چشم دیگران بیرون زده بود، انگار می خواستند از سطح صورتش بیرون بزنند. آدم را یاد کسی می انداختند که نتوانسته با سرعت کافی از خانه بیرون برود و لای در گیر کرده است.
فکر کنم، ما زنده بودیم. ما بودیم که مثل آدم هایی بی احساس و سنگدل به این طرف و آن طرف می رفتیم تا مراسم تدفین را به پایان برسانیم. دهان و قلب ما با بهت و هراس، به سکوت رسیده بودند. فکر کنم حتما نفس می کشیدیم، اما نمی دانم چطور. فکر کنم قلبم حتما به خون رسانی اش ادامه داده بود. اما من از قلبم نخواسته بودم این کار را انجام دهد. اگر می دانستم چطور می شود ساز و کار و نظم عضوی زنده را تغییر داد و آن را از کار انداخت، ممکن بود این کار را بکنم.
همه اسمش را «چپول» گذاشته بودند. حتی در آن روزهایی که من دختری سیزده ساله و لاغرمردنی بودم، فکر می کردم حتما خودش از لقبی که به او داده اند خبر دارد، اما اهمیت نمی دهد. چشمانش آن قدر به چیزی که پیش رو داشت متمرکز بودند که نمی توانست به ما بچه ها، بچه های پابرهنه، توجه کند.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.