نقد و بررسی کتاب White Nights
«شب های روشن» کتابی نوشته فئودور داستایفسکی، نویسنده شناخته شده اهل روسیه است. این اثر در دسته ادبیات داستانی کلاسیک با موضوعی عاشقانه قرار میگیرد.
رمان «شبهای روشن» داستان یک راوی اول شخص بینام و نشان است که در یکی از شهرهای روسیه زندگی میکند. او تنهاست و همین باعث شده که به افکار خود پناه ببرد و به شکل وسواس گونهای درباره نویسنده کتاب خود و دنیای اطرافش فکر میکند و با خود حرف میزند. او مستاجر پیرزنی است که تنها موجود زندهای به حساب میآید که مرد با او هم صحبت میشود.
نویسنده این رمان را به چهار شب و یک صبح تقسیمبندی کرده است و طی این زمان ماجرای ملاقات مرد راوی با دختر جوانی را روایت میکند. آنها هر شب یکدیگر را میبینند و داستان زندگی خود را برای هم تعریف میکنند. مرد به ناستنکا، دختر جوان دلبسته و عاشق او شده اما دختر دل در گروی مرد جوان دیگری دارد که سال پیش مستاجر او و مادربزرگش بوده است. مرد جوان و ناستنکا سال پیش قرار گذاشتهاند که در روز و ساعت مشخصی یکدیگر را ملاقات کنند اما مرد جوان به دیدار دختر نرفته است.
مرد راوی مامور میشود که نامه ناستنکا را به دوستان معشوق او برساند. در ادامه دختر و راوی منتظر آمدن مرد جوان پس از دریافت نامه میمانند. آنها سه شب با هم قرار میگذارند تا معشوق ناستنکا را دیدار کنند. دختر جوان نمیداند که مرد راوی به او علاقمند شده تا اینکه در شب آخر راوی ماجرای عشق خود به دختر را برای او توصیف میکند.
این رمان داستانی عاشقانه از مردی است که هیچ گاه نتوانسته در زندگی خود با زنی رابطه داشته باشد و همین موضوع باعث شده تا زندگی جز پوچی و شکست چیزی برای او به همراه نداشته باشد.
رمان «شبهای روشن» داستان یک راوی اول شخص بینام و نشان است که در یکی از شهرهای روسیه زندگی میکند. او تنهاست و همین باعث شده که به افکار خود پناه ببرد و به شکل وسواس گونهای درباره نویسنده کتاب خود و دنیای اطرافش فکر میکند و با خود حرف میزند. او مستاجر پیرزنی است که تنها موجود زندهای به حساب میآید که مرد با او هم صحبت میشود.
نویسنده این رمان را به چهار شب و یک صبح تقسیمبندی کرده است و طی این زمان ماجرای ملاقات مرد راوی با دختر جوانی را روایت میکند. آنها هر شب یکدیگر را میبینند و داستان زندگی خود را برای هم تعریف میکنند. مرد به ناستنکا، دختر جوان دلبسته و عاشق او شده اما دختر دل در گروی مرد جوان دیگری دارد که سال پیش مستاجر او و مادربزرگش بوده است. مرد جوان و ناستنکا سال پیش قرار گذاشتهاند که در روز و ساعت مشخصی یکدیگر را ملاقات کنند اما مرد جوان به دیدار دختر نرفته است.
مرد راوی مامور میشود که نامه ناستنکا را به دوستان معشوق او برساند. در ادامه دختر و راوی منتظر آمدن مرد جوان پس از دریافت نامه میمانند. آنها سه شب با هم قرار میگذارند تا معشوق ناستنکا را دیدار کنند. دختر جوان نمیداند که مرد راوی به او علاقمند شده تا اینکه در شب آخر راوی ماجرای عشق خود به دختر را برای او توصیف میکند.
این رمان داستانی عاشقانه از مردی است که هیچ گاه نتوانسته در زندگی خود با زنی رابطه داشته باشد و همین موضوع باعث شده تا زندگی جز پوچی و شکست چیزی برای او به همراه نداشته باشد.
درباره نویسنده کتاب فئودور داستایفسکی
فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید.داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه ی افسری از دانشکده ی نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در اداره ی مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. او در زمستان ۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و از این طریق وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرده بود و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش می داد. از همین رو، پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.داستایفسکی در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله ی «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. فئودور داستایفسکی در جشن سه روزه ی بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه ی سال ۱۸۸۱ در اثر خون ریزی ریه درگذشت.

دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.