کتاب در جبهه ی غرب خبری نیست
Im Westen nichts Neues
نویسنده کتاب
اریش ماریا رمارک
ناشر کتاب
نشر چشمه
مترجم کتاب
رضا جولایی
ویژگی های کتاب در جبهه ی غرب خبری نیست
کد کتاب:
99488
شابک:
978-6220110743
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
196
سال انتشار شمسی:
1403
سال انتشار میلادی:
1928
نوع جلد:
شومیز
سری چاپ:
6
240,000 تومان
در صورت عدم موجودی و یا تغییر قیمت این محصول، قبل از ارسال با خریدار هماهنگ میگردد.
نحوه ارسال
بازه ارسال: بین ۷ تا ۱۰ “روز کاری”
دسته بندی های موضوعی کتاب در جبهه ی غرب خبری نیست
معرفی کتاب در جبهه ی غرب خبری نیست
به فروشگاه اینترنتی کتاب بوک از ما خوش آمدید! دنیایی از کتاب های متنوع و جذاب در انتظار شماست. شما میتوانید معرفی محصول مورد نظرتان رو در ادامه بخونید.
از نظر بسیاری، این کتاب بزرگترین رمانی ست که درباره ی جنگ نوشته شده است. کتاب “در غرب خبری نیست” شاهکار اریش ماریا رمارک درباره ی تجربه ی آلمان در طول جنگ جهانی اول است.«من جوان هستم، من بیست ساله هستم؛ با این حال من از زندگی چیزی جز ناامیدی، مرگ، ترس و سطحی نگری پر ا غم و اندوه نمی دانم…»این وصیت نامه «پل باومر» است که در جنگ جهانی اول با همکلاسی های خود برای حضور در ارتش آلمان ثبت نام می کند. آنها با شور و شوق جوانی به سرباز تبدیل می شوند آماده ی جنگیدن، اما دنیای وظیفه، فرهنگ و پیشرفت، که به آنها آموزش داده شده بود، در زیر اولین بمباران در سنگرها شکسته شده و قطعه قطعه می شود.طی سال ها وحشتی که با پوست و گوشت حس می شود، پل به یک اعتقاد واحد پایبند است: مبارزه با اصل نفرت که سبب می شود جوانانی از یک نسل با لباس های متفاوت، به طور معناداری در برابر هم قرار بگیرند و دست به کشتن یکدیگر بزنندThe New York Times Book Review درباره ی اریش ماریا رمارک نویسنده ی این کتاب نوشته است:”جهان با وجود اریش ماریا رمارک نویسنده ی بزرگی در خود دارد. او یک نویسنده ی درجه یک است، مردی که می تواند زبانش را به خواست خود به کار گیرد. خواه از انسان ها و خواه از طبیعت بی جان بنویسد، نوشته ی او حساس، محکم و مطمئن است. ”

قسمت هایی از کتاب در غرب خبری نیست
آن روز، روح هیچ یک از ما خبردار نبود که به چه راهی قدم می گذاریم. فقیر و بیچاره ها از بقیه داناتر بودند. آن ها خوب می دانستند که جنگ جز بدبختی عاقبت دیگری ندارد و مزه ی بدبختی را هم که حسابی چشیده بودند، اما پولدارها سرشان به کار و کیف خودشان گرم بود. راستش همین پولدارها اگر کمی فکر می کردند، می فهمیدند که جنگ روی زندگی آن ها بیشتر اثر می گذارد. کات چینسکی عقیده داشت که بی خبری این عده نتیجه ی تربیت آن هاست که ابله بارشان آورده است، بگذریم.
زمانی که آن ها هنوز داشتند می نوشتند و جمله می ساختند، ما خون و مرگ می دیدیم. زمانی که آن ها هنوز با صدای رسا نصیحت می کردند که خدمت به وطن بزرگ ترین خدمت هاست، ما خوب فهمیده بودیم که خوف مرگ از آن هم بزرگ تر است. با وجود این، نه تمرد کردیم و نه فراری شدیم و نه ترسیدیم. گفتن این اصطلاحات برای آن ها چقدر ساده و آسان بود. ما هم به اندازه ی آن ها وطنمان را دوست داشتیم. ما جانمان را کف دست گذاشتیم و به آب و آتش زدیم، اما توانستیم خوب را هم از بد تشخیص بدهیم. بله، یک دفعه چشم هامان بینا شد و همه چیز را دیدیم. دیدیم که از دنیای آن ها دیگر چیزی باقی نمانده و دیدیم که به طور ترسناکی، یکه و تنها هستیم و یکه و تنها باید گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.